خداوند در قرآن کریم فرموده است: «إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَعَزَّني فِي الْخِطابِ * قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَإِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَقَليلٌ ما هُمْ»[1]
و نیز فرموده است: «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[2]
چهار پرسش بنیادین که هر انسانی در مقطعی از زندگی با آن روبهرو میشود (و گاه تا پایان عمر دغدغهاش میماند) اینهاست:
1. چگونه میتوان در همهٔ عرصهها به موفقیت دست یافت؟ چه پزشک باشیم یا مهندس، وکیل، روزنامهنگار، کشاورز، تاجر، کارمند، استاد دانشگاه یا حوزه، خطیب، نویسنده، مربی، مبلّغ، بنیانگذار یا مدیر…؟
2.چگونه میتوانیم از دیگران به ویژه از رقیبان خود متمایز و برتر شویم؟
3-4. چگونه میتوانیم همزمان رضای خدا و رضای مردم را بهدست آوریم؟
در رسیدن به موفقیت و برتری و جلب رضای خدا و مردم، دو رکن اساسی نقشآفریناند: یکی رکن غیبی و دیگری رکن ظاهری. هرگاه این دو در کنار یکدیگر قرار گیرند، بیتردید در هر کار، توفیق و نیکنامی حاصل خواهد شد.
شروط غیبیِ موفقیت و برتری
خدمت، برآوردن نیازهای مردم و احسان، مهمترین راهبردهاییاند که عامل غیبیِ موفقیت، تمایز و رضای الهی را فراهم میکنند؛ این رفتارها برکت میآورند و رضایت مردم را نیز تضمین میسازند. چراکه مردم انسانی را دوست دارند که داوطلبانه، با شتاب و همراه با فروتنی به آنها خدمت میکند و نیازهایشان را برآورده میسازد.
از امام صادق (ع) روایت است: «تَنَافَسُوا فِي الْمَعْرُوفِ لِإِخْوَانِكُمْ، وَكُونُوا مِنْ أَهْلِهِ، فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً يُقَالُ لَهُ – الْمَعْرُوفُ، لَا يَدْخُلُهُ إِلَّا مَنِ اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَمْشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ، فَيُوَكِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ: وَاحِداً عَنْ يَمِينِهِ، وَآخَرَ عَنْ شِمَالِهِ، يَسْتَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ، وَيَدْعُوَانِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّهِ، لَرَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) أَسَرُّ بِقَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْهِ مِنْ صَاحِبِ الْحَاجَةِ»؛[3]
«در نیکی به برادرانتان با هم رقابت کنید و از اهل نیکی باشید؛ چرا که برای بهشت دری است به نام «معروف» که جز آنان که در دنیا معروف را پدید آوردهاند از آن در وارد نمیشوند. همانا بنده، وقتی در حاجتِ برادر مؤمنش گام برمیدارد، خداوند دو فرشته بر او میگمارد—یکی سمت راست و دیگری سمت چپ—که برایش آمرزش میطلبند و دعا میکنند حاجتش روا شود… سوگند به خدا، رسول خدا (ص) از برآورده شدن حاجت مؤمن—وقتی به صاحب حاجت میرسد—شادمانتر است از خودِ او.»
سه نکته از حدیث
1. جامعهای که میدانِ رقابت در نیکیهاست (تَنَافَسُوا فِي الْمَعْرُوفِ) : تصوّر کنید اگر تمام جامعه (قبیله، حزب، مؤسسه و.. هرکدام در محدودهٔ خود) به بستری بدل گردد که در آن همگان برانجام کارهای نیک و یاری به یکدیگر به رقابت برخیزند، آنگاه زمین چه بهشتی میشد! و چه سعادت و خوشبختیای بر اعضای آن جمع که به این شیوه پایبند باشند، سایه خواهد افکند!»
رقابت در کار نیک یعنی اگر دیدی برادرت، همسایهات، همکارت یا یک انجمن و مؤسسهای سرپرستی ده یتیم را بر عهده گرفته است ــ چه با مال خودش و چه از طریق واسطهگری و تشویق دیگران ــ تو یا انجمنت بکوشید سرپرستی بیست یتیم را بهعهده گیرید، و مثلاً فرد دیگری برای سی یتیم اقدام کند. این زنجیره همینگونه پیش میرود؛ تا آنجا که حتی نفر نخست نیز تلاش میکند بر آنکه از وی پیشی گرفته، برتری یابد.به همین ترتیب، رقابت در کارهای نیک در عرصههای گوناگون جریان مییابد: دستگیری از نیازمندان، ساماندادنِ ازدواجِ جوانان، ادایِ دیونِ مردم، ساختِ مسجدها، حسینیهها، کتابخانهها، مدرسهها، یتیمخانهها و نیز اصلاحِ ذاتالبین. اگر دوستِ تو یا نهادی این هفته میان دو نفر صلحی برقرار کرده یا پیوندی را به ازدواج رسانده باشد، تو و نهادت میکوشید میان گروههای بیشتری آشتی برقرار کنید، و این زنجیره همچنان ادامه مییابد.
کاربرد اصطناع المعروف در فقه
و تعبیرِ «اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ» دلالتی عمیق دارد؛ زیرا «اصْطَنَعَ» از «صَنَعَ» متمایز است، چرا که فزونی در ساختِ واژه (زيادة المبنى تدلّ على زيادة المعنى) [4]نشانهی فزونی در معناست. و بابِ افتعال نیز دلالت بر بذلِ کوشش و تحملِ رنج در به دست آوردن مقصود و مطلوب دارد. پس هنگامی که گفته میشود «اِكْتَسَبَ الْعِلْمَ»، معنایش این است که تلاش فراوان کرد تا آن را به دست آورد. همینطور «اِكْتَسَبَ الْمَالَ» در برابرِ «كَسَبَ»؛ یعنی به دست آوردن همراه با زحمت و تلاش بیشتر.… و چنین است حالِ «معروف» نیز: تو موظفی آن را انجام دهی، هرچند برایت هزینهی تلاش، وقت و مال داشته باشد. تعبیرِ «اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ» مخصوص کسانی است که زحمت و رنج میکشند، مانند از دست دادن آبرو در وساطت نزد این و آن. به ویژه که برخی از مسئولان یا ثروتمندان، وساطتکنندگان را خوار میشمارند، بلکه چهبسا حرمتِ واسطه را از میان ببرند، یا دستکم او را بیاعتنا گذارند یا نادیده گیرند. و از مصادیقِ کوشش، دویدن در ادارات مختلفِ حکومتی برای به انجام رساندنِ کارِ یک فردِ مؤمن است، و به طور کلی تلاشِ پیگیر و سخت برای به ثمر رساندن کارهای دیگران.
2.عامل غیبی «فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَمْشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ، فَيُوَكِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ...»؛ «همانا بنده وقتی برای برآوردن نیاز برادر مؤمن خود گام برمیدارد، خداوند عزّوجلّ دو فرشته را بر او میگمارد: یکی در سمت راست او و دیگری در سمت چپش؛ آن دو فرشته از پروردگارش برای او آمرزش میطلبند، و برای برآورده شدن حاجتش دعا میکنند...»
و اینجا برکت و ابعاد غیبی آشکار میشود؛ چراکه هرگاه انسان در راه رفع نیازهای دیگران قدم بردارد، خداوند دو فرشته را مأمور او میکند که برایش استغفار نمایند (در نتیجه خدا از او خشنود میگردد)، و برای برآورده شدن حاجاتش دعا کنند (در نتیجه کارهای او آسان میشود، موانعی که سدّ راه موفقیت او در کارگاه، کارخانه، مؤسسه، خطابه یا تدریس است از میان برداشته میشود).
3. سرور پیامبر (ص): رسول خدا (ص) از برآوردن حاجت مؤمن شادمان میشود!
و شگفت آنکه پیامبر اکرم (ص) از قضای حاجت هر یک از ما برای برادر یا خواهر مؤمن، بیشتر خوشحال میگردد از آنکه خود صاحب حاجت خوشحال میشود! پس اگر تو برای آزادی زندانی تلاش کردی و او را آزاد ساختی، یا برای ازدواج جوانی پسر یا دختر اقدام کردی و آنان را به ازدواج درآوردی، یا برای ساختن خانهای برای فقیری یا یتیمی اقدام نمودی و آن را بنا کردی؛ هر قدر هم که صاحب حاجت از این کار خوشحال گردد، شادی و سرور رسول خدا (ص) در این باره بزرگتر و عمیقتر است.
و راز این حقیقت همان سخن خداوند متعال است که میفرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم؛[5]بهراستی پیامبری از میان خود شما به سویتان آمد؛ رنج و سختی شما بر او دشوار است، او بر هدایت شما حریص است، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
و او همان پدر مهربان و دلسوز، بلکه فراتر از پدر است.
چنانکه در روایت آمده است: «الإمامُ الأَنيـسُ الرَّفـيقُ، والوالدُ الشَّفيقُ، والأَخُ الشَّقيقُ، والأُمُّ البَرَّةُ بالولدِ الصغيرِ، ومَفزعُ العبادِ في الداهيةِ النآدِ؛ امام، همدم و یار مهربان است، پدر دلسوز است، برادر همخون است، همچون مادری نیکوکار نسبت به فرزند خردسال است، و پناهگاه بندگان در حوادث سهمگین و گرفتاریهای بزرگ است.»
«الإمامُ أمينُ اللهِ في خلقِه، وحُجّتُهُ على عبادِه، وخَليفَتُهُ في بلادِه، والدّاعي إلى اللهِ، والذّابُّ عن حُرَمِ اللهِ؛ امام، امانتدار خدا در میان خلق اوست، حجت خدا بر بندگانش است، جانشین او در سرزمینهایش است، دعوتکننده به سوی خداست، و پاسدار و مدافع حریمهای الهی است.»
«الإمامُ المُطهَّرُ من الذنوبِ، والمُبرَّأُ عن العيوبِ، المَخصوصُ بالعلمِ، الموسومُ بالحِلمِ، نِظامُ الدينِ، وعِزُّ المسلمينَ، وغيظُ المنافقينَ، وبَوارُ الكافرينَ...؛[6] امام، پاک از گناهان است، منزّه از عیوب است، ویژه به دانش است، آراسته به حلم و بردباری است، او نظام دین است، عزّت مسلمانان است، مایه خشم منافقان و نابودی کافران است...»
و از زیباترین داستانها در این زمینه، دو داستان زیر است
1- تاجری که آهنِ همهٔ مسجدها و حسینیهها را رایگان اهدا میکرد.
یکی از تاجران بزرگ در شهری پرجمعیت، مالک چندین کارخانه تولید فولاد و آهن بود. او روزی با خود عهد کرد که هر مسجد یا حسینیهای که در آن شهر ساخته میشود، آهن مورد نیازش را رایگان تأمین کند؛ تصمیمی کمنظیر که بخش قابلتوجهی از هزینههای ساخت را پوشش میداد. این نیت خیر را بهصورت رسمی اعلام کرد و از همان زمان، درخواستها پیدرپی به سوی او روانه شد.
شگفت آنکه مرد تاجر سالها بر این پیمان پایدار ماند. دههها گذشت و صدها مسجد و حسینیه با آهنهای اهدایی او بنا شد. در کنار این بخشش گسترده، خداوند نیز بر کسبوکارش برکت نهاد؛ چنانکه کارخانههایش روزبهروز توسعه یافتند و رونق بیشتری گرفتند.
نکته درخور توجه آن است که پس از وفات او ــ که نزدیک به نیم قرن از آن میگذرد ــ فرزندان و سپس نوههایش طبق وصیتی که از پدرشان بهجا مانده بود، راه او را بیکموکاست ادامه دادند. این استمرار، در کشوری که معمولاً کارخانهها و شرکتها پس از درگذشت بنیانگذار دچار ضعف یا تعطیلی میشوند، پدیدهای نادر و کمسابقه است؛ چهبسا نسلهای بعدی توان و همت بنیانگذار را نداشته باشند و با گذشت زمان از مسیر او دورتر شوند.
اما در این نمونه، آثار برکت الهی آشکار است. نام و راه آن تاجر نیکرفتار همچنان زنده مانده و کارخانههایش تا امروز نیز آهن مورد نیاز مساجد و حسینیههای تازهساز را تأمین میکنند. این داستان، نمونهای روشن از آن است که چگونه امدادهای غیبی و برکات خداوند در زندگی کسانی که اهل خیر، بخشش و ایثارند جاری میشود؛ کسانی که هم در دنیا توفیق مییابند و هم در آخرت رستگار خواهند بود.
تاجری با آوازهای از بخل، اما حقیقتاً انسانی وارسته و قدیسمنش
در اصفهان تاجری نامدار زندگی میکرد که بخل او زبانزد خاص و عام بود. هیچکس برای رفع نیاز به سراغش نمیرفت مگر آنکه ناامید و دست خالی بازمیگشت؛ نه به فقیر کمک میکرد، نه یتیمی را دستگیری، نه بیوهزنی را یاری. کم یا زیادِ درخواستها برایش تفاوتی نداشت؛ در هر حال، درِ مهر و بخشش را بر چهره نیازمندان بسته بود. همین رفتار، او را در نگاه مردم به نمونه کامل بخل بدل کرده بود و بسیاری حتی از او بیزار بودند.
در همان شهر، دو عالم بزرگ، آیتالله سید حسین خادمی (متوفای ۱۴۰۵ق) و آیتالله سید عبدالحسین طیب، به دستگیری از فقرا، یتیمان و بیوهزنان، تأسیس مراکز خیریه و اداره حوزههای علمیه شهرت داشتند. مردم بارها از آنان خواسته بودند که با آن تاجر سخن بگویند و شاید او را به راه نیکوکاری بازگردانند؛ اما پاسخ همواره یک جمله بود: «گفتن فایدهای ندارد!» سخنی که در ظاهر ناامیدکننده مینمود، اما در باطن، معنایی نهفته داشت.
سالها گذشت و تاجر همچنان در نگاه مردم بخیلترین فرد شهر باقی ماند و حتی منفورتر شد؛ تا آنکه روزی از دنیا رفت. در تشییع جنازهاش جز شمار اندکی حاضر نشدند. شگفت آنکه آیتالله خادمی شخصاً در مراسم حاضر شد، تا قبر همراهیاش کرد و حتی پیکرش را در لحد نهاد. این رفتار غیرمنتظره، مایه تعجب بسیاری شد و پرسشها را برانگیخت.
پس از آن، حقیقت بر همگان آشکار شد: همان تاجری که مردم او را نماد بخل میدانستند، در واقع بزرگترین پشتیبان مالی فعالیتهای خیریه آیتالله خادمی بود. او هزینه یتیمان، فقرا، ساخت مساجد و کتابخانهها، و اداره حوزه علمیه را میپرداخت؛ امّا با یک شرط مهم:
تا پایان عمرش، هیچکس از این راز آگاه نشود، حتی اگر این پنهانکاری به قیمت بدنامی، طعنهها و قضاوتهای ناعادلانه مردم تمام میشد.
او میگفت: «صدقه پنهانی خالصتر است؛ اگر کار خیر با شهرت و نامجویی همراه شود، ارزشش نزد خدا کمتر خواهد بود.» از همین رو، بدنامی را سپری میدید که نیت خالصش را حفظ میکرد و سرزنش مردم را بهای توشه آخرت خویش میدانست.
پس از افشای راز، مردم سخت اندوهگین شدند؛ از قضاوتهای عجولانهشان پشیمان گشتند و برای او طلب رحمت کردند. مهمتر آنکه دریافتند چگونه خداوند در زندگی و مال او برکت نهاده بود؛ چنانکه ثروتش با وجود آن همه بخشش، نه تنها کاهش نمییافت، بلکه روزبهروز فزونی میگرفت.
درسِ داستان
اگر مردم، بهویژه تاجران، بیاموزند که همچون آن مرد، تنها برای رضای خدا ببخشند و دست یاری به سوی یکدیگر دراز کنند ـ نه برای کسب نام و نشان یا پاداش اجتماعی ـ جامعهای آکنده از برکت، همبستگی و آسایش پدید خواهد آمد. و اگر همگان راه و رسم این کلام نورانی را پیش گیرند که:«تَنافَسُوا فِي الْمَعْرُوفِ لِإِخْوانِكُمْ، وَكُونُوا مِنْ أَهْلِهِ؛ در کارهای نیک برای برادرانتان با یکدیگر به رقابت پردازید و از اهل نیکی باشید» و خدمت به نیازهای مؤمنان را آیین همیشگی و سنتی پایدار برای خود قرار دهند، آیا زمین ـ یا شهری و مردمی که بر این مسیر ثابتقدم بمانند ـ به باغی سرسبز و بهشتی پرطراوت تبدیل نخواهد شد؟
و آیا هر یک از پیروان اهلبیت(علیهمالسلام) در زندگی و کار خویش کامیاب و سربلند نخواهند بود؟ حال یا به کوشش و توان خود، اگر بتوانند و یا به یاری و پشتیبانی برادران مؤمنشان، اگر ناتوان شوند یا در تنگنا و لغزش افتند؟
شروط ظاهریِ موفقیت: انضباط و بهرهوری و…
از حیث ظاهری، رمز موفقیت در هر پیشهای خواه تجارت باشد، یا کشاورزی، صنعت، راهاندازی رستوران، کارخانه و کارگاه، یا تدریس، سخنرانی و پرورش، یا تأسیس نهادها و غیره، کار سخت، انضباط، افزایش بهرهوری و مانند آن است. و بر ماست که از دیگران و از ملتهای پیشرفتهای که — به ظاهر — تنها به دلیل این سه عامل اساسی پیشرفت کردهاند، پند بگیریم.
ارزشهای پروتستانی و صعود غرب
در قرن شانزدهم، اخلاق پروتستانی ــ بهویژه در سنت کالوینی ــ روح تازهای در جامعه اروپایی دمید. این نظام اخلاقی بر کارِ سخت، انضباط شخصی، صرفهجویی، پرهیز از اسراف، و پسانداز برای سرمایهگذاریهای آیندهدار تأکید میکرد و در کنار آن، از سیاستهای سرمایهداری مبتنی بر آزادی فردی و بازار آزاد حمایت مینمود. حاصل این مجموعه، افزایش تولید و رشد چشمگیر بهرهوری بود؛ یعنی دستیابی به محصول بیشتر یا باکیفیتتر با همان میزان منابع.
اکنون اجازه دهید نگاهی موردی به تمدن غرب، در گذشته و امروز، داشته باشیم. در قرون وسطی، اروپا در پایینترین ردههای نردبان تمدن قرار داشت و گرفتار عقبماندگی، پراکندگی و جهل بود، در حالیکه مسلمانان اندلس پیشرفتهترین جامعه جهان را شکل داده بودند. دانشگاههای اندلس مأمن دانشپژوهان اروپایی بود؛ جایی که برای فراگیری فیزیک، شیمی، صنعت و دیگر علوم به آن روی میآوردند ــ وضعیتی که امروز بهگونهای کاملاً معکوس دیده میشود.
اما تحولی شگرف روی داد: در قرن شانزدهم، عصر اصلاحات مذهبی، پروتستانیسم مجموعهای از ارزشهای نو را در جان مسیحیان دمید. این ارزشها، بهویژه در مکتب کالوینی، به تقویت جِدّیت در کار، انضباط فردی، قناعت و پرهیز از ریختوپاش انجامید و در مقابل، مردم را به پساندازی هدفمند تشویق کرد تا سرمایهای مناسب برای مشارکت در پروژههای سودآور و بلندمدت فراهم آورند؛ نه اینکه ثروت خویش را در مصرفگرایی بیحاصل هدر دهند.
این نگرش تازه، پشتیبان اصلی سیاستهای نوپای سرمایهداری شد؛ سیاستهایی که بر آزادی فردی، ابتکار عمل، و استقلال بازار از مداخله دولت تأکید داشتند. چنین زیرساختی، از یک سو موتور افزایش تولید و از سوی دیگر محرّک رشد بهرهوری گردید. بهرهوری یعنی گرفتن نتیجه بیشتر از همان منابع پیشین.
برای نمونه، اگر باغداری از یک باغ تنها یک تن پرتقال برداشت میکرد، افزایش بهرهوری آن است که با بهبود خاک، آبیاری مناسب، کوددهی، کنترل آفات و شیوههای نوین کشت، برداشت را به دو تن برساند.
یا اگر نویسندهای در هشت ساعت، هشت صفحه تولید میکند، بهرهوری بالاتر یعنی آنکه در همین هشت ساعت، شانزده صفحه بنویسد؛ یا دستکم همان یکسانِ هشت صفحه را با کیفیت و اثرگذاری بسیار بالاتر تولید کند. این رشد از مسیر ارتقای مهارتهای نوشتن، گسترش قدرت تفکر و بهرهگیری از ابزارها و فناوریهای پیشرفتهتر حاصل میشود.
عبرت و درس اصلی
هر تمدن، امت، ملت، جریان، گروه، نهاد، خانواده یا فردی که خواهان موفقیت و برتری است، ناگزیر باید به سه ارزش بنیادین پایبند باشد: کارِ جِدّی، انضباط، و افزایش بهرهوری؛ بهرهوریای که از یکسو با حذف اسراف و تبذیر، و از سوی دیگر با بهبود کیفیت کار، ارتقای مهارتها و تقویت شیوههای تفکر به دست میآید. این همان ارزشهایی است که قرآن کریم و روایات معصومان(ع) سالها پیش از هر اندیشه دیگری بر آنها اشاره و تأکید کردهاند؛ چنانکه در مقالهای دیگر، به اذن خدای متعال، به تفصیل درباره آنها سخن گفته خواهد شد.
برای نمونه، یک روحانی نمیتواند به خطیبی توانا، نویسندهای صاحبنام، استادی ممتاز یا مبلغی بینالمللی تبدیل شود، مگر با مطالعه و پژوهش جدیِ پیوسته و انضباط در برنامهریزی: پایبندی به زمانبندیها، مهار میل به خواب و استراحت بیضابطه، و مدیریت هوشمندانه انرژی و تمرکز. افزون بر این، او باید بهرهوری خود را از راههای مختلف افزایش دهد: تمرین تندخوانی (با شرایط و اصول علمی که کتابهایی مستقل درباره آن نوشته شده)، تمرین تفکر ششبعدی بر اساس نظریه کلاههای ششگانه، و ارزیابی چهارضلعی بر پایه معادلهی SWOT، و دیگر ابزارهای ارتقای ذهن و توان حرفهای.
این اصل نهتنها در مورد روحانی، بلکه درباره پزشک، مهندس، وکیل، کشاورز، مدیر و هر فردی در هر حرفهای صادق است. هیچکس بدون کار جدی، انضباط و افزایش بهرهوری به قله موفقیت نمیرسد؛ نه فرد، نه خانواده، نه ملت و نه تمدن.
اما ریشه پیدایش سرمایهداریِ درندهخو چه بود؟
از سوی دیگر، تمدّن غربی که تحت تأثیر ارزشهای پروتستانی شکل گرفته بود، بسیاری از ارزشهای مهمّ دیگر را ــ که پروتستانتیسم به آنها اعتنایی نداشت ــ از دست داد؛ ارزشهایی همچون احسان، برآوردن نیازهای انسان بهصرف انسان بودن، و عدالت اجتماعی. جالب آنکه اندیشمندان غربی پیش از دیگران درباره اهمیت این ارزشها سخن گفتهاند. همین فقدان سبب شد که خودِ آنان سرمایهداری را «سرمایهداریِ وحشی» بنامند؛ نظامی که در آن تأکیدِ افراطی بر سود، جای انسان را گرفته و بر او پیشی می گیرد. ؛ جایی که آزادی فردی و بازار آزاد، به مرحله بتسازی میرسد، حتی اگر ــ و معمولاً هم چنین است ــ به پایمال شدن حقوق دیگران، بیتوجهی به توزیع عادلانه ثروت، حذف عدالت اجتماعی، نادیده گرفتن حقوق کارگران و دستمزد منصفانه و مانند آن بینجامد.
بیشک نیروهای دیگر، مانند کاتولیکها، بهدلایل گوناگون خواهان ارزشهایی همچون بخشش به فقرا و احسان بودند (با تفکیک میان سران فاسد و منفعتطلب، و میلیونها پیرو صادقی که به این ارزشها باور داشتند و بدان عمل میکردند). اما قطار تمدن غرب، در مجموع، بهسمت منطق جنگل حرکت کرد؛ تا جایی که نظریهپردازان اقتصادی آنان اعلام کردند صدقه و کار خیر باعث «اختلال در اقتصاد» میشود! و باید اجازه داد اقتصاد «بیمرز و بیقید» حرکت کند، بدون هیچ ضابطه و مهاری.
برای شناخت این شیوه تفکر غربی ــ تا گرفتار آن نشویم و تنها نکات مثبتشان را بیاموزیم ــ کافی است سخن چرچیل را بخوانیم: «باید حکومت جهانی را به ملتهای سیرسپرد؛ زیرا آنان چیزی بیش از آنچه دارند نمیخواهند! و اگر حکومت جهانی به دست ملتهای گرسنه بیفتد، جهان همواره با خطر روبهرو خواهد بود…».
و این درست مانند آن است که یک سرمایهدار ثروتمند بگوید: «بگذار میلیاردهای دیگری به حسابهای میلیاردیام افزوده شود (چرا که من چیزی بیش از آنچه دارم نمیخواهم!)، اما مبادا این پولها به دست میلیونها فقیر برسد که در آستانه مرگ از گرسنگیاند؛ زیرا اگر چنین شود، آنها این پول را صرف خرید غذا میکنند، خورده میشود و ظرف چند روز «میلیاردها دلار از بین میرود»!
نکته جالب دیگر این است که او درباره «حکومت جهانی» سخن میگوید؛ گویی آنها دهها سال است برای چنین چیزی برنامهریزی کردهاند و این روند در سالهای اخیر با شتاب بیشتری پیش رفته است.
و کافی است بدانیم از نتایج محوریتیافتن «خود» در این تمدن آن بود که قرن بیستم شاهد کشته شدن ۱۸۷ میلیون انسان در دو جنگ جهانی و پیامدهای آن و موارد مشابهش بود.»
بنیانگذار مکتب شیکاگو و نقش او در منطق درندهخوی اقتصاد
همین اندازه کافی است بدانیم که شمار مهمی از بنیانگذاران مکتب اقتصادی شیکاگو از یهودیان بودند. در کتاب( دکترین شوک و سرمایهداریِ فاجعهمحور) ، پژوهشگران نشان میدهند که چگونه نیروهای پنهانِ مسلط در آمریکا، «میلتون فریدمن» ــ معمار سرمایهداری خشن و بنیانگذار مکتب شیکاگو ــ را بهعنوان یکی از «قهرمانان آمریکا» معرفی کردند؛ اقدامی که به تصویب کنگره نیز رسید. بهگفتهٔ نویسندگان این کتاب، فریدمن همراه با «جورج سوروس» ــ که بهعنوان طراح انقلابهای رنگی و نظریهپرداز برجستهٔ بازارهای مالی شناخته میشود ــ یکی از خطرناکترین دوگانههایی را شکل دادهاند که جنبشهای آزادیبخش سراسر جهان با آن روبهرو هستند. هر دو نیز یهودی و اهل مجارستاناند.
به گفتهٔ برخی پژوهشگران، نام فریدمن بیش از هر چیز با «دانشگاه شیکاگو» و بخش اقتصاد آن گره خورده است؛ دانشگاهی که موجی از اقتصاددانان و کارشناسان صندوق بینالمللی پول را تربیت کرد تا سیاستهای خصوصیسازی و بازارِ آزادِ مطلق ــ بازاری شبیه به جنگل و صحنهٔ بقای نیرومندترها (داروینیسم اجتماعی) ــ را بر کشورهای مختلف تحمیل کنند. افزون بر این، او و استاد و شریک فکریاش، «فریدریش فن هایک» از مکتب اتریش، با جریانهای فکری همسو در «دانشگاه هاروارد» نیز در ارتباط بودند، بهویژه با «دانیل بِل».
فریدمن و هایک هر دو جایزهٔ نوبل اقتصاد را در حالی دریافت کردند که تنها یک سال پیش از آن، از کودتای نظامی سال ۱۹۷۸ در شیلی ــ که با حمایت و طراحی سازمان اطلاعات آمریکا و چند شرکت بزرگ انجام شد ــ و از سرکوب خونینی که در پی آن رخ داد، پشتیبانی کرده بودند.
صعود نمایندگان شرکتها به رأس سیاست در آمریکا
با اوجگیری ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، چهرههایی برخاسته از دل شرکتها در واشنگتن به رأس هرم سیاست رسیدند. نمونهٔ شاخص آن برادران دالس بودند که همزمان مسئولیتهایی در وزارت خارجه و دستگاه اطلاعاتی برعهده داشتند و همچنین شرکتهای حقوقی بزرگی را که به بنگاههایی چون نیکل، مورگان و سالیوان وابسته بودند، هدایت میکردند. در دهههای بعد، این پیوند ساختاری میان سرمایه و سیاست پررنگتر شد:
-هنری کسینجر بهعنوان برجستهترین چهرهٔ وزارت خارجهٔ آمریکا در پروندهٔ چین، زمینهسازی کمپدیویـد و نظارت بر چندین کودتای خونین—از جمله در شیلی—نقشآفرینی کرد؛ و در عین حال مالک یا سهامدار چند شرکت بود: از Kissinger Associates گرفته تا سهامهای عمده در کوکاکولا، فیلیور برای بازسازی، ترِیریمِ خدمات امنیتی و ITT؛ همان شرکتی که در کودتای شیلی نقش داشت.
-جیمز بیکر، وزیر خارجهٔ دیگر، علاوه بر در اختیار داشتن یک بنگاه بزرگ وکالت و نمایندگی منافع خانوادهٔ سعودی و شرکت هالیبرتون، سهام قابلتوجهی در گروه کارلایل (در حوزهٔ سامانهها و ارتباطات دفاعی) داشت.
در ترکیب آمریکاییِ یورش به عراق نیز اثر همین چرخش «دولت—شرکت» دیده میشود:
-جورج شولتز، رئیس «کمیتهٔ آزادسازی عراق»، عضو هیئتمدیرهٔ بکتل بود؛
-دیک چنی پیشتر رئیس هیئتمدیرهٔ هالیبرتون بود؛ شرکتی که با ارتش آمریکا قراردادهای کلانِ زیرساختی و لجستیکی و نیز تأمین سلاح، نیرو و مزدوران بست؛
-دانلد رامسفلد ریاست یک شرکت زیستفناوری به نام گیلیاد ساینسز را داشت که از محصولاتش داروهایی با پیامدهایی چون توهّم و گرایش به خودکشی ثبت شده بود، و او همان کسی است که خصوصیسازی کارکردهای نظامی به سود شرکتهای خصوصی را پیش برد—تا آنجا که حتی پشتیبانی درمانی نظامی برای خود ارتش آمریکا را لغو کرد؛
-پل برمر، دستیار پیشین کسینجر، بعدها صاحب شرکتهایی در حوزهٔ خدمات امنیتی شد؛
-جیمز استیل، فرماندهٔ بزرگترین گروههای مزدور و مبتکر «گزینهٔ السالوادوری» برای ارعاب از طریق قتل آشکار، که در عین حال معاون رئیس شرکت انرون و دستیار برمر نیز بود.
این الگو در دولت ترامپ نیز تثبیت شد. ترامپ ــ تاجری برخاسته از دنیای هتلها، املاک و کازینوها ــ برای مناصب کلیدی مستقیماً به سراغ ثروتمندان و مدیران شرکتهای بزرگ رفت: نمایندگانی از اکسونموبیل را به وزارت خارجه آورد، چهرههایی از جنرالداینامیکس و بوئینگ را در وزارت دفاع نشاند، و شماری از مدیران گُلدمن ساکس را در وزارت خزانهداری و شورای اقتصادی جای داد. افزون بر اینها، مایک پِنس ــ معاون او ــ نیز از بازرگانانی به شمار میرفت که از پیامدهای طوفان کاترینا در نیواورلئان سود بردند؛ طوفانی ویرانگر در سال ۲۰۰۵ که جنوب آمریکا را درنوردید، هزاران قربانی برجای گذاشت و موجی از خصوصیسازی و قراردادهای بازسازی را برای شرکتهای بزرگ رقم زد.
مصرفگرایی افراطی و غلبهٔ سرگرمی بر کار و پسانداز
تمدن غربی سالهاست که مسیر افول خود را آغاز کرده است؛ چراکه پایههای موفقیت گذشتهاش بهتدریج سست شدهاند. یکی از نشانههای آشکار این زوال، گرایش روزافزون مردم به مصرفگرایی افراطی است. درحالیکه جوامع پیشین بر پسانداز، سرمایهگذاری و پرهیز از اسراف تأکید داشتند، امروز اکثریت مردم به مصرف بیرویه روی آوردهاند. شرکتهای بزرگ با تکیه بر قدرت رسانههای گستردهی خود، شب و روز مردم را به خرید و مصرف بیشتر ترغیب میکنند. در کنار آن، نظام بانکی نیز با تسهیل شرایط وامدهی، حتی برای اهداف صرفاً مصرفی، افراد را به استقراض و بدهکاری بیش از اندازه سوق داده است.
نتیجه آنکه، مصرف تجملی فزونی یافته و میل به پسانداز و سرمایهگذاری کاهش یافته است. همزمان، نسل جوان و حتی کودکان بهجای عادت به کار و تلاش، درگیر انواع سرگرمیها، بازیها و تفریحات بیفایده یا زیانبار شدهاند. این تغییر الگوهای رفتاری، انضباط و پشتکار را در جامعه کاهش داده و در نهایت منجر به افت محسوس بهرهوری شده است.
اگر نبود پیشرفتهای چشمگیر فناوری که بخشی از این ضعف را جبران کرده است، شاید سرعت فروپاشی تمدن غربی بسیار بیشتر از آنچه امروز شاهدیم، میبود.
استدراج الهی
در جوامع غربی، همچون جوامع شرقی، میتوان جلوهای روشن از سخن ژرف امام علی (علیهالسلام) را دید که فرمودند:
«كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ»[7]؛یعنی چه بسیارند کسانی که نعمتهای الهی آنان را فریب داده و بهسوی سقوط و عذاب کشانده است.
در حقیقت، بسیاری از انسانها — چه در سطح فردی و چه در قالب سازمانها، ملتها و دولتها — هرچه در نعمتهای الهی غوطهورتر میشوند، بیشتر در گرداب طغیان و ناسپاسی فرو میروند. آنان غافلاند، یا خود را به غفلت میزنند، که این نعمتها در واقع آزمونی است سخت، و گاه استدراجی الهی است که بهتدریج آنان را به عاقبتی تلخ و عذابی دردناک میکشاند.
این گروه، عطایای الهی چون هوش، ثروت، قدرت، نفوذ و روابط خویش را نه در راه خدمت به خلق، بلکه در مسیر نافرمانی خداوند و ستم به بندگان به کار میگیرند. از رشوه و ربا و فریب گرفته تا احتکار و جنگافروزی، همگی ابزارهایی میشود برای تجاوز به حقوق دیگران و دوری از عدالت.
خدای متعال در قرآن کریم هشدار میدهد:
«وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ؛ [8]کافران نپندارند مهلتی که به آنان میدهیم به سودشان است؛ ما تنها به آنان مهلت میدهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و در نهایت عذابی خوارکننده در انتظارشان است.»
و نیز میفرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ؛[9] بهزودی آنان را از جایی که نمیدانند، گامبهگام به سوی عذاب میکشانیم.»
امام علی (علیهالسلام) نیز در ادامه همان حدیث فرمودند: «وَمَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ؛[10]هیچ بلا و آزمایشی سختتر از مهلت دادن طولانی از جانب خداوند نیست.»
و در آیهای دیگر، خداوند عاقبت ناسپاسان را چنین بیان میکند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَبِئْسَ الْقَرارُ؛ [11]آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفر بدل کردند و قوم خود را به سرای نابودی کشاندند؟ همان دوزخی که در آن خواهند سوخت، و چه بد جایگاهی است!»
راهِ رهایی :از نعمتهای الهی برای گناه و نافرمانی او یاری مجوی.
امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: «إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَأَنْتَ فِي أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ لَا تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ[12]؛ اگر میخواهی پایان کارت به نیکی رقم خورد و در حالی از دنیا بروی که در بهترین اعمالی، حقّ خدا را بزرگ شمار؛ یعنی نعمتهای او را در راه معصیتش بهکار مبر. »
امام علی (عليه السلام) فرمودند: «أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلَّهِ [سُبْحَانَهُ] أَلَّا تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ[13]؛ كمترين حقى كه خداى سبحان را بر عهده شماست، که از نعمتهای او در مسیر نافرمانیاش بهره نگیرید. »
و نیز از ایشان خطاب به جناب کمیل چنین آمده است: «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ[14]؛ هان! در اين جا (اشاره به سينه خود فرمود) دانش فراوانى است، اى كاش براى آنها فرا گيرندگانى مى يافتم! البته تيز هوشانى يافته ام، اما اينان امانتدار و مورد اعتماد نيستند، دين را وسيله دنيا مى كنند، با نعمت هاى خدا بر بندگان او برترى مى جويند و با حجّت هاى او بر دوستانش.»
همچنین امیرمؤمنان (عليه السلام) در جای دیگر چنین می فرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ، إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَمَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً[15]؛اى مردم، بايد كه خداوند شما را به هنگام نعمت، ترسان بيند همان گونه كه شما را به هنگام محنت ترسان مى بيند. كسى كه خداوند در داراييش گشايش داده و اين گشايش را وسيله امتحان خود نداند، خود را از حادثه ترسناكى در امان پنداشته و كسى كه در تنگى و نادارى افتد و آن را امتحان خود به حساب نياورد پاداشى را كه اميدش مى رفت، تباه كرده است.»
در مقابل: تداوم موفقیت و برتری ـ که از بزرگترین نعمتهاست ـ و نیز رضایت خداوند و مردم، همگی به عدالت و نیکوکاری وابستهاند.
در این زمینه امام رضا (عليه السلام) می فرمایند: «اسْتِعْمَالُ الْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ مُؤْذِنٌ بِدَوَامِ النِّعْمَةِ[16]؛ به كار بستن عدالت و نيكوكارى، خبر از دوام نعمت مى دهد.»
اما صادق (عليه السلام) فرمود: «لَا تَدُومُ النِّعَمُ إِلَّا بَعْدَ ثَلَاثٍ: مَعْرِفَةٍ بِمَا يَلْزَمُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِيهَا، وَأَدَاءِ شُكْرِهَا، وَالتَّعَبِ فِيهَا[17]؛ نعمتها جز با سه چیز پایدار نمیمانند: شناخت وظیفه نسبت به خداوند در آن، ادای شکر آن، و تلاش در مسیر درست بهرهگیری از آن. »
و نیز امام علی (عليه السلام) می فرمایند: «مَنْ بَسَطَ يَدَهُ بِالْإِنْعَامِ حَصَّنَ نِعْمَتَهُ مِنَ الِانْصِرَامِ[18]؛ هر که دست خود را به بخشش بگشاید، نعمت خویش را از زوال و نابودی در امان داشته است.»
معادله اقتصادی- اجتماعی
معادلهٔ اقتصادی - اجتماعی زیر، بهترین بیانگرِ رابطهٔ میان نعمتها و انسان و نیز تضمین تداوم آنهاست، همراه با بهایی که انسان باید برایشان بپردازد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً اخْتَصَّهُمْ بِالنِّعَمِ يُقِرُّهَا فِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا لِلنَّاسِ فَإِذَا مَنَعُوهَا حَوَّلَهَا مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ؛[19]خداوند بندگانى دارد كه نعمت ها را در اختيار آنان نهاده است. تا زمانى كه اين نعمت ها را به مردم بذل و بخشش كنند، آنها را در ميانشان نگه مى دارد و هرگاه دريغ ورزند نعمت ها را از آنان به ديگران منتقل مى كند.»
از امام علی (عليه السلام) روایت شده است: «نِعَمُ اللَّهِ عَلَى الْعَبْدِ مَجْلَبَةٌ لِحَوَائِجِ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَضَهَا لِلدَّوَامِ وَالْبَقَاءِ، وَمَنْ لَمْ يَقُمْ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ؛[20]نعمت هاى خدا به بنده، باعث جلب نيازهاى مردم به سوى اوست. پس هركه به خاطر خدا وظيفه اى را كه نسبت به اين نعمت ها دارد به جاى آورَد، آنها را در معرض دوام و پايندگى قرار داده است و هركه به وظيفه خود در اين زمينه عمل نكند، آن نعمت ها را در معرض زوال و نابودى نهاده است.»
وهمچنین است این سخن گهربار از ایشان: «مَنْ كَثُرَتْ [نِعْمَةُ] نِعَمُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ فِيهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَالْبَقَاءِ، وَمَنْ لَمْ يَقُمْ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاء؛[21] هر كس نعمت خدا بر او فزون شود، نيازهاى مردم بر او فزونى مى يابد و هر كس به آنچه خداوند در نعمت او واجب فرموده است قيام كند، خداوند نعمتش را براى او پايدار فرمايد، و هر كس آنچه را خداوند در نعمت او واجب فرموده است تباه سازد خداوند نعمتش را به زوال كشاند.»
امیرمؤمنان علی (عليه السلام): «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِلَّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ، وَمَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ النِّعْمَةِ وَتَعَجُّلِ الْعُقُوبَةِ، فَلْيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ الذُّنُوبِ فَرِقِينَ؛[22] اى مردم! خدا را در هر نعمتى حقّى است، هر كه آن حقّ را بگزارد، خداوند بر نعمت او بيفزايد و هركه از اداى آن حق فرو گذارى كند، نعمت را در خطر زوال قرار داده و به فرا رسيدن كيفر شتاب بخشيده است. پس، بايد كه خداوند شما را از نعمت ها نگران ببيند همان گونه كه از گناهان ترسانتان مى بيند.»
با افزایش قدرت، ثروت و جایگاه اجتماعی یک فرد، میزان نیازمندی و وابستگی دیگران نسبت به او نیز افزایش مییابد. در چنین شرایطی، بر فرد لازم است که سطح تواضع خود را نسبت به مردم بیشتر کرده و در بخشش و یاریرسانی به آنان سخاوتمندتر باشد. در غیر این صورت، این مواهب و امکانات در معرض کاهش و زوال قرار خواهند گرفت، که در روایت وارد شده: «مَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَيْهِ، فَاسْتَدِيمُوا النِّعْمَةَ بِاحْتِمَالِ الْمَئُونَةِ وَلَا تُعَرِّضُوهَا لِلزَّوَالِ، فَقَلَّ مَنْ زَالَتْ عَنْهُ النِّعْمَةُ فَكَادَتْ أَنْ تَعُودَ إِلَيْهِ؛[23] هر كه نعمت خدا به او زياد شود، بار زحمت و هزينه مردم بر دوش او سنگين تر شود؛ بنا بر اين، با به دوش كشيدن بار زحمت و هزينه مردم ،نعمت [خود] را پايدار سازيد و آن را در معرض زوال قرار ندهيد؛ زيرا به ندرت پيش مى آيد كه نعمتى از كسى زوال يابد و دوباره به او باز گردد.»
بهرهگیری از نعمت قدرت برای ستم به مردم
در سطح حکومتها، مسئولان و صاحبان نفوذ، حضرت علی (علیهالسلام) تأکید میکنند که: «وَلَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللَّهَ [يَسْمَعُ] سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ؛[24] هيچ چيز چون ستمكارى، نعمت خدا را دگرگون نكند و خشم خدا را برنيناگيزد، زيرا خدا دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمكاران است. »
مولا علی(ع): «مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَظَلَمَ فِيهَا، إِلَّا كَانَ حَقِيقاً أَنْ يُزِيلَهَا عَنْهُ؛[25] خداوند به هيچ بنده اى نعمتى نداد كه او در حق آن نعمت ستم روا داشت، مگر اينكه سزاوار آن گشت كه خداوند نعمت را از او زائل كند» .
نامه امام صادق(ع) به حاکم اهواز
نامه امام صادق(ع) به نجاشی، حاکم اهواز ـ که جدّ نجاشی رجالی معروف است ـ تصویری روشن از مسئولیتهای حاکمان و کارگزاران ارائه میدهد. اجرای این مسئولیتها مایۀ سعادت آنان است، و ترک آنها موجب خشم خداوند، ناخشنودی فرشتگان و نفرت مردم میشود. در چنین حالتی، خداوند نعمت حکومت را از آنان میگیرد و به نقمت تبدیل میکند. و اگر برای مدتی به آنان مهلت دهد، نور تقوا و پاکی دل را از ایشان میزداید و آنان بهتدریج به انسانهایی خشن و بیرحم تبدیل میشوند.
عبدالله بن سلیمان نوفلی نقل میکند: نزد امام جعفر صادق(ع) بودم که غلامِ عبدالله نجاشی وارد شد، سلام کرد و نامهای تقدیم نمود. امام نامه را گشود و خواند، و نخستین سطر آن چنین بود:
آیا باید از رسیدن به مقام حکومت شادمان باشم یا اندوهگین؟
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ …
سرور و مولایم! من به ولایت و حکمرانی اهواز گرفتار شدهام. اگر صلاح بدانید، برای من حدّ و مرزی تعیین کنید، یا الگویی ارائه فرمایید تا با آن راهی را بشناسم که مرا به خداوند عزّوجلّ و پیامبر او نزدیکتر میسازد.
لطفاً در نامهتان وظایفی را که باید انجام دهم، آنچه باید در آن صرف نیرو کنم، و مواردی را که سزاوار است هزینهها و زکاتم را در آن قرار دهم، برایم روشن کنید:
زکاتم را کجا بپردازم؟
در چه راهی آن را مصرف کنم؟
با چه کسانی همنشین شوم؟
به چه کسی تکیه کنم و آرام گیرم؟
به چه فردی اعتماد کنم و راز خود را نزد او در میان گذارم؟
باشد که خداوند بهبرکت هدایت شما مرا نجات دهد؛ چراکه شما حجّت خدایید بر خلق او، و امین او در سرزمینهایش. خداوند نعمتش را بر شما پایدار بدارد.»
عبدالله بن سلیمان میگوید: امام صادق(ع) در پاسخ او نوشت:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ خداوند تو را با تدبیر و احسانش در بر گیرد و با فضل و بخشش خود به تو لطف کند و با مراقبت خویش تو را پاس بدارد که او سرپرست و کارسازِ همهٔ این امور است.
اما بعد؛ فرستادهات نامهات را رساند. آن را خواندم و تمام آنچه را در آن نوشته بودی و پرسیده بودی، فهمیدم. نوشته بودی که به ولایت اهواز گرفتار شدهای. این خبر هم مرا خشنود کرد و هم اندوهگین. اکنون، اگر خدا بخواهد، برایت بیان میکنم که چه چیز مرا اندوهگین ساخت و چه چیزی مرا شادمان نمود.
«فَأَمَّا سُرُورِي بِوِلَايَتِكَ فَقُلْتُ: عَسَى أَنْ يُغِيثَ اللَّهُ بِكَ مَلْهُوفاً خَائِفاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (عليهم السلام)، وَيُعِزَّ بِكَ ذَلِيلَهُمْ، وَيَكْسُوَ بِكَ عَارِيَهُمْ، وَيُقَوِّيَ بِكَ ضَعِيفَهُمْ، وَيُطْفِئَ بِكَ نَارَ الْمُخَالِفِينَ عَنْهُمْ؛ سبب شادمانی من از حکومت تو این است که گفتم: شاید خداوند بهدست تو اندوهدیدهای از آل محمد(ع) را یاری کند؛ بهوسیلهٔ تو خوارشان را عزت بخشد؛ برهنهٔ آنان را بپوشاند؛ ناتوانشان را نیرومند سازد؛ و به دست تو آتش دشمنانشان را خاموش نماید.»
آزار دادن هر یک از اولیای ما تو را از بوی بهشت محروم میکند!
امام (عليه السلام) در ادامه فرمود: «وَأَمَّا الَّذِي سَاءَنِي مِنْ ذَلِكَ، فَإِنَّ أَدْنَى مَا أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَعْثُرَ بِوَلِيٍّ لَنَا، فَلَا تَشَمَّ حَظِيرَةَ الْقُدْسِ، فَإِنِّي مُلَخِّصٌ لَكَ جَمِيعَ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ إِنْ أَنْتَ عَمِلْتَ بِهِ، وَلَمْ تُجَاوِزْهُ رَجَوْتُ أَنْ تَسْلَمَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛[26] اما آنچه از این موضوع مرا ناراحت کرد، این است که بر تو بیم دارم که به یکی از دوستان ما آزاری رسانی و در نتیجه هرگز بوی بهشت را استشمام نکنی. پس من همه آنچه را که دربارهاش از من پرسیدی، برایت خلاصه میکنم؛ که اگر به آن عمل کنی و از آن تجاوز نکنی، امید دارم که ـ انشاءالله ـ نجات یابی. »
این قسمت از سخن امام(ع) که فرمود: « به یکی از اولیای ما آزار رسانی و در نتیجه بوی بهشت را استشمام نکنی» سخنی بسیار خطرناک و هشداردهنده است؛ زیرا هر نوع ظلم و آزار اعم از:مادی، جسمی، روانی را دربر می گیرد. هر یک از اینها اگر رخ دهد، آن فرد را حتی از استشمام بوی (بهشت) محروم میکند؛ پس چگونه میتواند امید ورود به آن را داشته باشد؟
و قسمت دیگر از سخن امام(ع) که فرمود: «خداوند بهدست تو اندوهدیدهای از آل محمد(ع) را یاری کند »، اینکه ایشان به طور ویژه آل محمد را مورد خطاب قرار داده، شاید این باشد که حکومتهای اموی و عباسی شمشیر خود را علیه پیروان اهل بیت(ع) کشیده بودند. در آن زمان حتی یهودی، مسیحی و بیدین در امنیت بودند، اما شیعه تحت تعقیب و آزار بود؛ زندانها از آنان پُر شده بود، وعده ای از آنان آواره و راندهشده بودند.
وقال (عليه السلام): «وَاعْلَمْ أَنَّ خَلَاصَكَ مِمَّا بِكَ مِنْ حَقْنِ الدِّمَاءِ، وَكَفِّ الْأَذَى عَنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ وَالتَّأَنِّي وَحُسْنِ الْمُعَاشَرَةِ...؛ و بدان که نجات تو در این است که خونها را حفظ کنی، اذیت و آزار را از اولیای خدا دور کنی، با رعیت مدارا کنی، و در کارها آرامش و حسن معاشرت داشته باشی...»
«ومن أَدْخَلَ عَلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ سُرُوراً فَقَدْ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ اَلْبَيْتِ سُرُوراً وَ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى... أَهْلِ اَلْبَيْتِ سُرُوراً فَقَدْ أَدْخَلَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سُرُوراً وَ مَنْ... أَدْخَلَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سُرُوراً فَقَدْ سَرَّ اَللَّهَ وَ مَنْ سَرَّ اَللَّهَ...؛ و هر کسی که برادر مؤمن خود را خوشحال کند، بر اهل بیت (علیهم السلام) خوشحالی وارد کرده است، و هر کسی که بر اهل بیت (علیهم السلام) خوشحالی وارد کند، بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خوشحالی وارد کرده است، و هر کسی که بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خوشحالی وارد کند، خدا را خوشحال کرده است، و هر کسی که خدا را خوشحال کند، بر خداوند عز و جل واجب است که او را وارد بهشت خود کند.»
حسابهای بانکی متورم مسئولین
وقال (عليه السلام):«يَا عَبْدَ اللَّهِ اجْهَدْ أَنْ لَا تَكْنِزَ ذَهَباً وَلَا فِضَّةً، فَتَكُونَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآيَةِ (الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ؛ ای بنده خدا! تلاش کن که طلا و نقره را ذخیره نکنی، که این آیه شامل حالت می شود:( و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، به عذاب دردناکی مژده ده.)»
و عجیب است که میبینی بسیاری از مسئولان در کشور ما، حسابها و موجودیهایشان در بانکها به طور پیوسته افزایش مییابد. کسانی که زمانی در فقر و بیپولی به سر میبردند، اکنون به ثروتمندان و مرفهانی تبدیل شدهاند که صاحب کاخهای مجلل، بازارها، فروشگاهها، کارخانهها و صنایع گسترده هستند.
مرعوب ساختنِ مؤمن در چارچوبِ منطقِ اطلاعاتی
وقال (عليه السلام): «يَا عَبْدَ اللَّهِ، إِيَّاكَ أَنْ تُخِيفَ مُؤْمِناً، فَإِنَّ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حَدَّثَنِي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام)، أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِيُخِيفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ يَوْمَ لَا ظِلِّ إِلَّا ظِلُّهُ وَحَشَرَهُ فِي صُورَةِ الذَّرِّ لَحْمَهُ وَجَسَدَهُ وَجَمِيعَ أَعْضَائِهِ حَتَّى يُورِدَهُ مَوْرِدَهُ؛ ای بنده خدا، مراقب باش که هیچ مؤمنی را نترسانی، زیرا پدرم محمد بن علی از پدرش و او از جدش علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نقل کرده که میفرمود: هر کسی که به مؤمنی نگاهی کند تا او را بترساند، خداوند او را در روزی که هیچ سایهای جز سایه خداوند نیست، خواهد ترساند. و او را در قیامت به صورت (ذره) محشور میکند، به طوری که گوشت، بدن و تمام اعضای او پراکنده میشود تا او را به جایگاهش وارد سازد..»
عجیب آنکه وزارتهای اطلاعات و نیروهای امنیتی در کشورهای اسلامی ــ بهویژه در کشورهایی که این نظام را از ساختارهای امنیتی کمونیستی به ارث بردهایم ــ شیوههای خود را بر پایهی ترساندن شهروندان بنا نهادهاند. فردی که به دست آنها میافتد، نه نشانی از رحمت و شفقت میبیند، نه دسترسی به وکیل دارد و نه سازوکاری برای نظارت و پاسخگویی وجود دارد. شگفتتر اینکه بسیاری از مأموران، متهم را بیرون از چارچوبهای قانونی شکنجه میکنند، آن هم در حالی که اغلب اتهامها بیپایهاند؛ و حتی اگر اتهامی درست باشد، باز هم هیچگاه مجاز نیستند انسانی را شکنجه کنند.
وقال (عليه السلام): «وَحَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ (عليه السلام) عَنِ النَّبِيِّ (ص) قَالَ: مَنْ أَغَاثَ لَهْفَاناً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، أَغَاثَهُ اللَّهُ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ وَآمَنَهُ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ، وَآمَنَهُ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ؛ و پدرم از اجدادش، از علی (ع) نقل کرده که از پیامبر (صلىاللهعليهوآله) شنید: هر کسی که به مؤمنی در هنگام اضطراب و گرفتاری کمک کند، خداوند در روزی که هیچ سایهای جز سایه او نیست، به او کمک خواهد کرد و او را در روز رعب و وحشت بزرگ، ایمن میسازد و از بدی پایان کارش محافظت میکند.»
انواعی از برآوردن نیازهای برادران
-وقال (عليه السلام): «وَمَنْ قَضَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً قَضَى اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَ كَثِيرَةً مِنْ إِحْدَاهَا الْجَنَّةُ؛ هر کسی که حاجتی از برادر مؤمن خود را برآورد، خداوند حاجات زیادی از جمله بهشت را برای او برآورده خواهد کرد.»
«وَمَنْ كَسَا أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ عُرْيٍ كَسَاهُ اللَّهُ مِنْ سُنْدُسِ الْجَنَّةِ وَإِسْتَبْرَقِهَا وَحَرِيرِهَا وَلَمْ يَزَلْ يَخُوضُ فِي رِضْوَانِ اللَّهِ مَا دَامَ عَلَى الْمَكْسُوِّ مِنْهُ سِلْكٌ؛ و هر کسی که برادر مؤمن خود را از برهنگی بپوشاند، خداوند او را از سندس، ابریشم و استبرق بهشتی خواهد پوشاند و تا زمانی که آن پوشش بر روی فرد باقی باشد، او در رضایت خداوند فرو خواهد رفت.»
«وَمَنْ أَطْعَمَ أَخَاهُ مِنْ جُوعٍ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ طَيِّبَاتِ الْجَنَّةِ؛ و هر کسی که برادر مؤمن خود را از گرسنگی سیر کند، خداوند او را از طیبترین خوراکهای بهشت سیر خواهد کرد.».
«وَمَنْ سَقَاهُ مِنْ ظَمَإٍ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ رَيَّهُ؛ و هر کسی که به برادر مؤمن خود از تشنگی آب بدهد، خداوند او را از ، از شراب مختوم( نوشیدنی بهشتی ) سیراب خواهد کرد.»
«وَمَنْ أَخْدَمَ أَخَاهُ أَخْدَمَهُ اللَّهُ مِنَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِينَ وَأَسْكَنَهُ مَعَ أَوْلِيَائِهِ الطَّاهِرِينَ؛ و هر کسی که به برادر مؤمن خود خدمت کند، خداوند (ولدان مخلدین) را خدمتگزاراو خواهد کرد و او را با اولیای پاک خود در بهشت مسکن خواهد داد.»
«وَمَنْ حَمَلَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ رُجْلَةٍ حَمَلَهُ اللَّهُ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ وَبَاهَى بِهِ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ و هر کسی که باری از گرفتاری ازدوش برادر مؤمنش را بردارد، خداوند او را بر شتری از شترهای بهشتی سوار خواهد کرد و در روز قیامت، به او در نزد فرشتگان مقربش مباهات خواهد کرد.»
«وَمَنْ زَوَّجَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ امْرَأَةً يَأْنَسُ بِهَا وَتَشُدُّ عَضُدَهُ وَيَسْتَرِيحُ إِلَيْهَا زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَآنَسَهُ بِمَنْ أَحَبَّهُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ وَإِخْوَانِهِ وَآنَسَهُمْ بِهِ؛ و هر کسی که برادر مؤمن خود را با زنی که به او آرامش میدهد، او را تقویت میکند و به او راحتی و تسکین میبخشد، همسر دهد، خداوند او را از حورالعین به همسری درآورد و او را با کسانی که در صداقت و وفاداری از اهل بیت پیامبر (صلىاللهعليهوآله) و برادران ایشان هستند، محشور کند و با آنها انس دهد.»
باید هر مسئول روزانه به برآورده کردن صد نیاز بپردازد!
برای هر مسئول ــ و حتی هر فردی که در حزب، قبیله یا گروهی صاحب قدرت و نفوذ است ــ ضروری است که چنین روشی را سرلوحهی کار خود قرار دهد. تصور کنید اگر هر مسئول در وزارتخانههایی چون کشور، خارجه، دفاع، کشاورزی، صنعت و تجارت، و نیز هر فرد بانفوذ در احزاب و اتحادیهها، تصمیم میگرفت روزانه ــ مستقیم یا از طریق زیرمجموعهی خود ــ صد نیاز، یا دستکم ده نیاز، را برآورده کند، زمین تا چه اندازه میتوانست رنگ بهشت به خود بگیرد.
با این همه، باید یادآور شد که رسیدگی به امور مردم در چارچوب مسئولیتهای هر فرد، نه یک لطف، بلکه تکلیف و امانتی الهی و اخلاقی است؛ و کوتاهی در آن، خیانت به این امانت بهشمار میآید.
و شگفت آنکه بسیاری از مسئولان دیگر هیچ احساس مسئولیت واقعی ندارند. گاهی یکی از آنان حتی سادهترین درخواست قانونی شهروند ــ مانند صدور مجوز ساخت زمین یا تأسیس شرکت و کارخانه مطابق مقررات ــ را تنها در صورتی انجام میدهد که رشوهای از مقام بالاترِ همان نهاد دریافت کند. اگر شهروند یک گام جلوتر برود، مسئول دیگری از نهادی دیگر با مطالبهی رشوهای تازه او را غافلگیر میکند. بهاینترتیب، ممکن است یک نفر ناچار شود به دهها نهاد مختلف رشوه بپردازد.چنین وضعیتی مردم را فقیرتر میکند، تورم را افزایش میدهد، بوروکراسی را سنگینتر میسازد و موتور رونق کشور را از کار میاندازد. گزارشهایی نیز وجود دارد که نشان میدهد برخی مسئولان، برای صدور تنها یک مجوز ساخت مجتمع مسکونی، میلیونها دلار رشوه دریافت میکنند.
از امیرمؤمنان علی (عليه السلام) چنین آمده است: «وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالْأَحْكَامِ، وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ... وَلَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ؛[27] و همانا دانستيد كه: سزاوار نيست بخيل بر ناموس، و جان، و غنيمتها، و احكام مسلمانان، ولايت يابد و امامت آنان را عهده دار شود... و نه آن كه به خاطر حكم كردن رشوه ستاند تا حقوق را پايمال كند، و آن را چنانكه بايد نرساند».
بهراستی، شیوع رشوهخواری در میان ملتها موجب سقوط آنهاست.
در این زمینه امیرمؤمنان علی (عليه السلام) می فرمایند: «إِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ؛[28] پيشينيان شما از اين رو به هلاكت در افتادند كه مردمان را از حق [شان] باز داشتند و آنان [ناچار با رشوه] آن را خريدند و آنان را به ارتكاب باطل و نادرستى وا داشتند و مردم هم از آن پيروى كردند .»
بلکه رشوه مال حرام است؛ بلکه کفر است. و از یزید بن فَرَقَد نقل شده :«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) عَنِ السُّحْتِ، فَقَالَ: هُوَ الرِّشَا فِي الْحُكْمِ؛[29] از امام صادق (ع)دربارهٔ سُحت پرسیدم. فرمود: آن، رشوه در داوری است.»
وقال الإمام الصادق (عليه السلام): «الرِّشَا فِي الْحُكْمِ هُوَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ[30]؛ رشوه در داوری، کفر به خداست».
وقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): «إِيَّاكُمْ وَالرِّشْوَةَ فَإِنَّهَا مَحْضُ الْكُفْرِ وَلَا يَشَمُّ صَاحِبُ الرِّشْوَةِ رِيحَ الْجَنَّةِ؛[31] از رشوه بپرهیزید، که آن عینِ کفر است؛ و رشوهخوار هرگز بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.»
مؤمن را در برابر ستمگر یاری کن و بهای آن را هم بپرداز!
و باز در نامهٔ امام صادق علیهالسلام میبینیم که فرمود: «وَمَنْ أَعَانَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ عَلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى إِجَازَةِ الصِّرَاطِ عِنْدَ زَلَّةِ الْأَقْدَامِ، وَمَنْ زَارَ أَخَاهُ إِلَى مَنْزِلِهِ لَا لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ كُتِبَ مِنْ زُوَّارِ اللَّهِ، وَكَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَ زَائِرَهُ؛ هر کس برادر مؤمن خود را در برابر حاکمی ستمگر یاری رساند، خداوند او را هنگام لغزش گامها در گذر از صراط یاری خواهد کرد.و هر کس بدون آنکه نیازی به او داشته باشد، به دیدار برادر مؤمنش به خانهٔ او برود، از زائرانِ خدا نوشته میشود، و بر خداست که چنین زائری را گرامی بدارد.»
و روشن است که یاری کردن برادر مؤمن در برابر حکومتهای ستمگر، هزینهای دارد؛ و چه هزینهای سنگینتر از این در سرزمینهای استبدادی ما! امّا همین بهای عبور از صراط در هنگام لغزش گامهاست.
و از اینرو امام علیهالسلام آن را با این سخن تأکید کرد: «ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَإِيثَارِ طَاعَتِهِ وَالِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ فَإِنَّهُ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِ اللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، فَاتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُؤْثِرْ أَحَداً عَلَى رِضَاهُ وَهَوَاهُ فَإِنَّهُ وَصِيَّةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى خَلْقِهِ لَا يَقْبَلُ مِنْهُمْ غَيْرَهَا وَلَا يُعَظِّمُ سِوَاهَا؛ تو را به تقوای الهی سفارش میکنم، و اینکه فرمانبری او را بر هر چیز مقدم بداری، و به ریسمان او چنگ بزنی؛ چرا که هر کس به ریسمان خدا تمسّک جوید، به راهی راست هدایت شده است. پس از خدا پروا داشته باش و هیچکس را بر رضای او و خواست او مقدم مدار؛ زیرا این، سفارش خدای عزّوجل به بندگانش است؛ که چیزی جز آن را از آنان نمیپذیرد و چیزی جز آن را بزرگ نمیدارد.»
بگذارید خدمت کردن و برآوردن نیازهای مردم شیوهٔ زندگی ما باشد.
بهطور کلی، اگر هر یک از ما ــ در هر جایگاهی که باشیم ــ این پیام امام صادق(علیهالسلام) را همواره پیش چشم داشته باشد و به اندازه توان خود به آن عمل کند، بسیاری از معادلات دگرگون خواهد شد و چهرهٔ غبارآلود و افسردهٔ زمین به بوستانی سرشار از شادی، نشاط و سرور بدل خواهد گشت...
و از زیباترین روایتهایی که انسان را به برآوردن نیازهای دیگران تشویق میکند، آن روایتهایی است که (از آشکار شدن نعمتها بر مردم ) سخن میگوید و هشدار میدهد که ترک این کار موجب زوال آن نعمتها میشود.
از امام صادق (عليه السلام) روایت شده است: «مَا مِنْ عَبْدٍ تَظَاهَرَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ نِعْمَةٌ إِلَّا اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَيْهِ، فَمَنْ لَمْ يَقُمْ لِلنَّاسِ بِحَوَائِجِهِمْ، فَقَدْ عَرَضَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَالِ، قَالَ: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَنْ يَقْدِرُ أَنْ يَقُومَ لِهَذَا الْخَلْقِ بِحَوَائِجِهِمْ؟ فَقَالَ: إِنَّمَا النَّاسُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَاللَّهِ الْمُؤْمِنُونَ؛[32] هیچ بندهای نیست که از سوی خداوند نعمتهایی به او ارزانی شده باشد، مگر اینکه سختیهای مردم نیز برای او بیشتر میشود. پس هر کسی که به نیازهای مردم رسیدگی نکند.، نعمتها را در معرض زوال قرار داده است. پس من از ایشان پرسیدم: (جُعِلْتُ فِدَاکَ) چه کسی قادر است که به تمام نیازهای مردم رسیدگی کند؟ امام (علیه السلام) پاسخ دادند: به خداوند سوگند، تنها مؤمنان هستند.»
در حدیث دیگری از این امام خطاب به حسین صحاف آمده است: «يَا حُسَيْنُ مَا ظَاهَرَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ النِّعَمَ حَتَّى ظَاهَرَ عَلَيْهِ مَئُونَةَ النَّاسِ، فَمَنْ صَبَرَ لَهُمْ وَقَامَ بِشَأْنِهِمْ زَادَهُ اللَّهُ فِي نِعَمِهِ عَلَيْهِ عِنْدَهُمْ، وَمَنْ لَمْ يَصْبِرْ لَهُمْ وَلَمْ يَقُمْ بِشَأْنِهِمْ أَزَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ تِلْكَ النِّعْمَةَ؛[33] خداوند هیچگاه نعمتهای خود را بر بندهای آشکار نکرد تا اینکه مشکلات و سختیهای مردم بر او ظاهر شود. پس کسی که صبر پیشه کند و در خدمت به مردم بایستد، خداوند نعمتهای خود را بر او نزد مردم بیشتر میکند، و کسی که نتواند صبر کند و به نیازهای مردم رسیدگی نکند، خداوند عز و جل آن نعمتها را از او میگیرد.»
و نیز امام صادق (عليه السلام) فرمود: «مَنْ عَظُمَتْ عَلَيْهِ النِّعْمَةُ اشْتَدَّتْ لِذَلِكَ مَؤُنَةُ النَّاسِ عَلَيْهِ، فَإِنْ هُوَ قَامَ بِمَئُونَتِهِمْ اجْتَلَبَ زِيَادَةَ النِّعْمَةِ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ، وَإِنْ هُوَ لَمْ يَفْعَلْ فَقَدْ عَرَّضَ النِّعْمَةَ لِزَوَالِهَا؛هر گاه نعمتهای خداوند بر کسی افزوده شود، مشکلات و سختیهایی که از سوی مردم بر او وارد میشود نیز افزایش مییابد. اگر او در خدمت به مردم بایستد، نعمتهای بیشتری از سوی خداوند به او میرسد. اما اگر نتواند این مسئولیت را به خوبی انجام دهد، نعمتها در معرض از دست رفتن قرار میگیرند».
هرچه داراییاش بیشتر میشود، خساستش نیز فزونتر میگردد!
شگفت آنکه برخی انسانها هرچه ثروتشان بیشتر میشود، دستودلبازیشان کمتر میگردد؛ گویی فزونیِ مال، بهجای آنکه آنان را بخشندهتر کند، بر بخل و تنگنظریشان میافزاید.
شاید علت این باشد که در روایت آمده است: «مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ: مَنْهُومُ عِلْمٍ وَمَنْهُومُ مَالٍ؛ دو حریصاند که هرگز سیر نمیشوند: حریصِ علم و حریصِ مال»؛ چرا که مال دنیا همچون آب دریاست؛ هرچه بیشتر از آن بنوشی، تشنهتر میشوی.
راهحل، به تأخیر نینداختن بخشش است؛ یعنی انسان باید از همان زمانی که چیزی در اختیار ندارد، خود را به بخشش عادت دهد و سپس هنگامی که اندکاندک از نردبان ثروت بالا میرود، میزان عطای خود را هم اندکاندک افزایش دهد.
وقتی انسان به بخشش عادت کند، سخاوت برایش آسان میشود و هرچه مالش رشد کند، بخشش او هم بیشتر خواهد شد. اما اگر امروز و فردا کند و با خود بگوید: «وقتی ثروت زیادی به دست آوردم، آنوقت انفاق میکنم»، در این صورت چون خود را به امساک عادت داده، شیطان بر او چیره میشود و عادتی ریشهدار از بخل در وجودش شکل میگیرد؛ آنگاه هرچه ثروتش بیشتر شود، بخلش نیز بیشتر میگردد.این حقیقت، در هر دو سویش تجربهشده است:
کسی که از آغاز و در مسیر رشد مالی، خود را به نیکی و بخشش تربیت کند، بر همان روش باقی میماند و عطای او روزبهروز بیشتر میشود و کسی که فریب امیدی واهی را میخورد و میگوید «بعداً انفاق میکنم»، معمولاً هرگز به این کار توفیق نمییابد.
*سلسله سخنرانی ها در تفسیر قرآن کریم- آیت الله سید مرتضی شیرازی
[1] . سورة ص: 23-24.
[2] . سورة العصر: 1-3.
[3] . الشيخ الكليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية ـ طهران: ج2 ص195.
[4] . «زیادة المبنى تدلّ على زیادة المعنى»: قاعدهای صرفی است که میگوید افزودن حروف به ساخت واژه، معمولاً دلالت بر شدت یا تکلّف در معنا دارد؛ مانند «كَسَبَ» (به دست آورد) در برابر «اِكْتَسَبَ» (با تلاش به دست آورد).
[5] . سورة التوبة: 128.
[6] . الشيخ الكليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية ـ طهران: ج1 ص200.
[7] . نهج البلاغة: الحكمة 116.
[8] . سورة آل عمران: 178.
[9] . سورة الأعراف: 182، سورة القلم: 44.
[10] . نهج البلاغة: الحكمة 116.
[11] . سورة إبراهيم: 28-29.
[12] . عيون أخبار الرضا (عليه السلام): ج2 ص4.
[13] . نهج البلاغة: الحكمة 330.
[14] . نهج البلاغة: الحكمة 147.
[15] . نهج البلاغة: الحكمة 258.
[16] . عيون أخبار الرضا (عليه السلام): ج2 ص24.
[17] . تحف العقول: ص318.
[18] . غرر الحكم ودرر الكلم: ص629.
[19] . عوالي اللألئ: ج1 ص372
[20] . بحار الأنوار: ج75 ص13.
[21] . نهج البلاغة: الحكمة 372.
[22] . تحف العقول: ص206.
[23] . الكافي: ج4 ص37.
[24] . نهج البلاغة: الكتاب 53.
[25] . غرر الحكم ودرر الكلم: ص701.
[26] . وسائل الشيعة: ج17 ص207.
[27] . نهج البلاغة: الخطبة 131.
[28] . نهج البلاغة: نامه79.
[29] الكافي: ج7 ص409.
[30] . الكافي: ج7 ص409.
31بحار الأنوار: ج101، ص274.
[32] . الكافي: ج4 ص37.
[33] . الكافي: ج4 ص38.


نظر شما