twitter share facebook share ۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۴ 755
شواهد رفتاری‌ ترامپ نشان می‌دهد که شعار «اول آمریکا» شاید دیگر استثنایی برای اسرائیل قائل نباشد.

رفتار غیرمنتظره ترامپ در قبال اسرائیل

در حمایت رؤسای جمهوری آمریکا -اعم از جمهوری خواه و دموکرات- از اسرائیل هیچگاه تردیدی نبوده است. اما در کمال تعجب و علیرغم درخواست ها و فشارهای نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، این کشور در برنامه سفر رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، به خاورمیانه جایی ندارد. ترامپ به‌تازگی با حوثی‌های یمن توافق آتش‌بس امضا کرده است و این درحالی است که آن‌ها علناً اعلام کرده‌اند قصد حمله به اسرائیل را دارند. او حتی مشاور امنیت ملی خود، مایک والتز را به این دلیل که گفته می شد، بدون هماهنگی با ترامپ، با مقامات اسرائیل برای حمله احتمالی به تأسیسات هسته‌ای ایران برنامه‌ریزی کرده بود، کنار گذاشت.

هرچند بعید است ترامپ به‌طور کامل با اسرائیل قطع رابطه کند اما شواهد رفتاری‌اش نشان می‌دهد که شعار «اول آمریکا» شاید دیگر استثنایی برای اسرائیل قائل نباشد.

با توجه به پیشینه‌ی ترامپ، انتظار حمایت کامل او از اسرائیل منطقی به‌نظر می‌رسید. در دوره‌ی اول ریاست‌جمهوری‌ وی، سیاست‌های خاورمیانه‌ای‌ او تا حد زیادی تحت‌تأثیر دامادش، جرد کوشنر (که خانواده‌اش روابط نزدیکی با نتانیاهو دارند)، سرمایه‌گذاران بزرگ طرفدار اسرائیل مانند شلدون آدلسون، و مشاوران تندرو و طرفدار اسرائیل در کاخ سفید (مثل جان بولتون) و کنگره (مثل سناتور لیندزی گراهام) بود.

در آن دوره، سیاست‌های ترامپ به‌شدت مورد استقبال دولت نتانیاهو قرار گرفت: خروج از توافق هسته‌ای ایران، اعمال تحریم‌های شدیدتر، افزایش فشار نظامی بر تهران که به درگیری‌های گسترده با نیروهای نیابتی ایران در عراق، سوریه و دیگر نقاط منجر شد، و نهایتاً ترور سردار قاسم سلیمانی. در سطح دیپلماتیک هم ترامپ سفارت آمریکا را به اورشلیم منتقل کرد و توافق ابراهیم را پیش برد تا همکاری پنهانی میان اسرائیل و کشورهای خلیج‌فارس علیه ایران آشکار شود. در مجموع، وضعیت برای اسرائیل ایده‌آل بود.

به همین دلیل، بیشتر تحلیل‌گران حوزه سیاست خارجی در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا پیش‌بینی می‌کردند که ترامپ در صورت پیروزی مجدد، همچنان سیاست‌های حامی اسرائیل را در پیش خواهد گرفت. حتی برای رأی‌دهندگان هم ترامپ تفاوت چندانی با بایدن در قبال اسرائیل نداشت. برخی رأی‌دهندگان ترقی‌خواه و عرب‌تبار به دلیل مواضع دولت بایدن در جنگ غزه، حاضر به رأی دادن به معاون وقت او، کامالا هریس، نشدند، اما با تمسخر مواجه شدند چون تصور نمی‌رفت ترامپ گزینه‌ی بهتری باشد. تیم انتقالی ترامپ هم با انتصاب چهره‌های طرفدار اسرائیل مانند مایک هاکبی، مارکو روبیو و مایک والتز این ذهنیت را تقویت کرد.

اما از همان روزهای نخست، دولت جدید ترامپ نشان داد که آن فرض اولیه دست‌کم ناقص بوده است. حتی قبل از روز تحلیف، دولت ترامپ مدعی شد که آتش‌بس میان اسرائیل و حماس را او ترتیب داده است. هرچند بیشتر مفاد آن از سوی دولت بایدن تنظیم شده بود؛ ولی توانایی ترامپ در اعمال فشار بر اسرائیل از طریق واسطه شخصی‌اش، استیو ویتکاف، به نهایی شدن توافق کمک کرد. البته این آتش‌بس با حملات مجدد اسرائیل دوام نیاورد، اما دولت ترامپ همچنان تلاش می‌کند اسرائیل را به دادن امتیازهایی وادار کند، مخصوصاً برای آزادی گروگان‌هایی که تابعیت آمریکایی دارند.

بزرگ‌ترین شکاف میان ترامپ و نتانیاهو در سیاست نسبت به ایران شکل گرفته است. در دوره‌ی اول، مواضع آن‌ها درباره ایران هماهنگ بود و بر تشدید فشار و تهدید نظامی تمرکز داشتند. اما به‌نظر می‌رسد ترامپ و تیمش اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که آن رویکرد نتیجه‌بخش نبوده است؛ بنابراین این بار مسیر مذاکره و معامله‌گری را در پیش گرفته‌اند. برخی تحریم‌ها قبل از آغاز مذاکرات هسته‌ای تشدید شدند، اما نهایتاً دو طرف به میز گفت‌وگو بازگشتند. حملات گسترده آمریکا به حوثی‌ها نیز با عقب‌نشینی و آتش‌بس به پایان رسید. مقامات اسرائیلی از این شکایت دارند که در جریان تصمیمات مهم، از دور خارج شده‌اند.

هم‌چنین، گزارش‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد آمریکا و اسرائیل در مسئله‌ی حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران اختلاف نظر دارند. اسرائیل خواهان حمله است و حتی تهدید کرده که بدون آمریکا دست به اقدام خواهد زد؛ ولی دولت ترامپ فعلاً تمایلی به انجام این کار ندارد. با توجه به این‌ تصور عمومی که ترامپ بدون قید و شرط از اسرائیل حمایت خواهد کرد، این موضع او برای بسیاری غافلگیرکننده است.

با این‌حال، نباید در تفسیر این تغییر مسیر افراط کرد. دولت ترامپ همچنان به اسرائیل سلاح می‌فروشد و فشار زیادی برای رعایت اصول انسانی یا اجازه دسترسی سازمان‌های امدادی به غزه وارد نکرده است. در داخل کشور، دولت او قانون مهاجرت را علیه معترضان طرفدار فلسطین به‌کار گرفته، دانشجویان خارجی فعال در اعتراضات دانشگاهی را بازداشت کرده و در دادگاه‌ها حمایت از غزه را معادل حمایت از حماس جلوه داده است. حتی ترامپ از ایده‌ی «جابجایی عمدی» مردم غزه دفاع کرده است؛ اقدامی که از نظر قوانین بین‌المللی جنایت جنگی محسوب می‌شود.

اما در واقع، همین تضادها نشان می‌دهد که سیاست ترامپ نسبت به اسرائیل منحصربه‌فرد است: او بر اساس اصول مرسوم سیاست خارجی آمریکا عمل نمی‌کند. نه از اسرائیل بدون چون و چرا حمایت می‌کند، نه دغدغه‌ی حقوق بشر و حقوق فلسطینی‌ها دارد؛ بلکه واقعاً به شعار انتخاباتی‌اش پایبند است. «اول آمریکا»، یعنی سیاستی که منافع ایالات متحده را مقدم می‌داند.

این رویکرد ترامپ، او را در تضاد با بیشتر رؤسای‌جمهور قبلی و محافل سنتی سیاست خارجی واشنگتن قرار می‌دهد. بسیاری از رؤسا و مشاوران‌شان در قبال اسرائیل با احتیاط عمل می‌کنند، چون رابطه‌ی آمریکا و اسرائیل همیشه مسئله‌برانگیز بوده و پر از پیچیدگی‌های داخلی، سیاسی و دیپلماتیک است. حتی کسانی که از اسرائیل حمایت می‌کنند، اگر با بخشی از سیاست‌های آن مخالف باشند، ممکن است به‌عنوان ضد اسرائیل شناخته شوند.

مثلاً دولت اوباما هنگام دفاع از توافق هسته‌ای با ایران تلاش می‌کرد توضیح دهد که منافع آمریکا و اسرائیل الزاماً همیشه یکی نیست. دولت بایدن هم آن‌قدر از ایجاد حساسیت نسبت به سیاست‌هایش در قبال اسرائیل پرهیز می‌کرد که عملاً جرأت هیچ اقدامی نداشت. در نتیجه، در عمل بیشتر خواسته‌های نتانیاهو را پذیرفت ولی در خفا از او گلایه می‌کرد.

برعکس، ترامپ و ویتکاف به‌نظر نمی‌رسد اهمیتی به این ظرایف سیاسی بدهند. آن‌ها فقط به‌دنبال معامله‌ای هستند که برای واشنگتن بهترین نتیجه را داشته باشد. و شاید همین‌جا عجیب‌ترین نکته ماجرا نهفته باشد: ترامپ مخالفتی با اقدامات اسرائیل در غزه ندارد و حالا که آخرین گروگان‌ آمریکایی آزاد شده‌، نمی‌خواهد اسرائیل را وادار به توقف جنگ کند. ولی در عین حال، اگر مذاکرات صلح در غزه یا توافق با عربستان یا ایران به نتیجه نرسد، وی اسرائیل را به حال خود رها می کند تا خود با پیامدهایش روبرو شود.

در نهایت، این واقعیت که گاهی منافع متحدان با هم متفاوت است، چیز عجیبی نیست. ولی اینکه ترامپ آغازگر نوعی «بازتعریف» در رابطه آمریکا و اسرائیل باشد، عجیب است. رؤسای‌جمهور اخیر آمریکا تا حد زیادی توان هشدار دادن به اسرائیل در مورد «زیاده‌روی»‌هایش را از دست داده‌اند. ولی همان‌طور که ترامپ دارد نشان می‌دهد، رویکردی که اولویت را به منافع آمریکا بدهد، الزماً با تبعیت کامل از سیاست‌های اسرائیل سازگار نیست. اگر این مسیر ادامه پیدا کند، شاید وقت آن باشد که فرضیه‌ی «استثنای اسرائیل» در سیاست «اول آمریکا» را کنار بگذاریم.

منبع: فارین پالیسی


تغییر بزرگ در سیاست آمریکا درباره سوریه

دونالد ترامپ این هفته سفر خود را به کشورهای حاشیه خلیج فارس، از عربستان سعودی آغاز کرد. او روز سه‌شنبه در جریان سخنرانی‌اش در «فروم سرمایه‌گذاری عربستان» اعلام کرد که تحریم‌های ایالات متحده علیه سوریه را لغو خواهد کرد.

ترامپ گفت: «بعد از گفت‌وگو با ولیعهد محمد بن سلمان و همچنین رئیس‌جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان – که اخیراً با من تماس گرفت و خواسته‌ای مشابه مطرح کرد – تصمیم گرفته‌ام دستور لغو تحریم‌های سوریه را صادر کنم تا فرصتی برای پیشرفت و شکوفایی به این کشور داده شود.» حضار به‌محض شنیدن این جمله با ایستادن و تشویق شدید به سخنان او واکنش نشان دادند. ترامپ همچنین تحریم‌های اعمال‌شده علیه سوریه را «بی‌رحمانه و فلج‌کننده» توصیف کرد و افزود که اکنون وقت آن است که سوری‌ها «دوباره بدرخشند» و برای این کشور جنگ‌زده آرزوی موفقیت نمود.

تحریم‌های آمریکا علیه سوریه از جمله «قانون قیصر» که در میانه سال ۲۰۲۰ تصویب شد، سخت‌گیرانه‌ترین تحریم‌هایی هستند که تاکنون از سوی واشنگتن علیه دمشق اعمال شده‌اند. این تحریم‌ها – چه در دوران بشار اسد و چه پس از سرنگونی او – اقتصاد سوریه را عملاً خفه کرده‌اند. بنابراین، لغو این تحریم‌ها نشان‌دهنده‌ی تغییر مهمی در سیاست آمریکا نسبت به سوریه است؛ آن هم درحالی که تنها حدود پنج ماه از پایان حکومت اسد گذشته است.

ترامپ همچنین در ریاض با احمد شرع، رئیس‌جمهور جدید سوریه، دیدار کرد. شرع پیش از حضور در عربستان، سفری به بحرین داشت که نخستین سفر رسمی او پس از سقوط بشار اسد به شمار می‌رود. این نخستین دیدار رودرروی روسای جمهور آمریکا و سوریه از سال ۲۰۰۰ به این‌سو است؛ زمانی که بیل کلینتون و حافظ اسد در سوئیس در حال رایزنی برای توافق صلح میان اسرائیل و سوریه بودند.

کارولین رز، مدیر مؤسسه نیو لاینز، در گفت‌وگو با RS گفت: «این تصمیم ترامپ نشان می‌دهد که او حاضر است برخلاف رویه‌ی چندین‌ساله‌ی آمریکا عمل کند و با دولت جدید سوریه وارد گفت‌وگو شود؛ حتی اگر این به معنای لغو تحریم‌ها باشد. این یک چرخش بزرگ در سیاست آمریکاست.»

فرانچسکو شیاوی، تحلیل‌گر ایتالیایی مسائل خاورمیانه، در همین زمینه می‌گوید: «این اقدام ترامپ نشان‌دهنده‌ی گذار از انزواگرایی ایدئولوژیک به روابط معامله‌محور است؛ به‌ویژه اگر دولت جدید سوریه بتواند به‌عنوان سد راه نفوذ ایران و عامل ثبات در سوریه‌ی پساجنگ ظاهر شود.»

شیاوی افزود: «هرچند این دیدار معادل به‌رسمیت شناختن رسمی نیست، اما می‌تواند آغاز فرایندی تدریجی برای عادی‌سازی روابط باشد و شاید در آینده به همکاری در حوزه‌هایی چون مبارزه با تروریسم، بازسازی، و امنیت مرزها منجر شود، مشروط بر اینکه شرع بتواند خود را از گذشته‌ی تندروانه‌اش جدا کند.»

رویکرد جدید ترامپ، حاکی از نفوذ گسترده‌ی کشورهای خلیج فارس – به‌ویژه عربستان سعودی – و ترکیه بر تصمیم‌گیری‌های واشنگتن است. درحالی‌که اسرائیل نگاه بسیار منفی‌ای به دولت سنی اسلام‌گرای جدید در دمشق دارد و تلاش می‌کند ترامپ را از مشروعیت‌بخشی به این حکومت بازدارد، اما رئیس‌جمهور آمریکا ترجیح داده در این زمینه منافع تل‌آویو را نادیده بگیرد. این روند با دیگر اقدامات اخیر کاخ سفید نیز هماهنگ است: تلاش برای توافق با ایران، معامله با حوثی‌ها، فاصله‌گرفتن از اصرار به عادی‌سازی روابط اسرائیل با عربستان، و آزادسازی گروگان آمریکایی از طریق مذاکره‌ی مستقیم با حماس.

کارولین رز در ادامه می‌گوید: «شش ماه تمام، بسیاری از مشاوران، اعضای کابینه، و نمایندگان کنگره در برابر لغو تحریم‌های سوریه مقاومت کردند، اما فقط ۲۴ ساعت پس از ورود ترامپ به ریاض، همه چیز تغییر کرد. این نشان می‌دهد که ولیعهد بن‌سلمان چه نفوذی بر سیاست خارجی دولت ترامپ در خاورمیانه دارد.»

او افزود: «بن‌سلمان توانست ترامپ را قانع کند که راه را برای تلاش‌های امدادی و بازسازی سوریه باز کند و به عربستان و قطر اجازه دهد در این مسیر پیشتاز باشند؛ امری که پیش از این به‌دلیل تحریم‌ها مسدود شده بود.»

نقش اصلی را در چرخش ترامپ، عربستان سعودی ایفا کرده است. البته در این میان مشاورانی مانند استیو ویتکاف، فشارهای اردوغان، و رقابت‌هایی که با فرانسه (که هفته‌ی گذشته میزبان شرع بود) در جریان است نیز، نقش داشتند.

ترامپ اعلام کرده که می‌خواهد به سوریه فرصت دهد تا بازسازی و توسعه‌اش را آغاز کند. اما برای این هدف، جذب سرمایه‌گذاری عظیم خارجی ضروری است. با این حال، بسیاری از سیاست‌مداران در واشنگتن همچنان به دولت تحت رهبری هیئت تحریر الشام (HTS) مشکوک‌اند. بنابراین، اجرای کامل لغو تحریم‌ها، به‌ویژه بخش‌هایی که نیاز به تصویب کنگره دارد، ممکن است آن‌قدر سریع پیش نرود که ترامپ و متحدانش در خلیج فارس انتظار دارند.

در هر صورت، همین دیدار و اعلامیه‌ی ترامپ، پیروزی بزرگی برای عربستان محسوب می‌شود. سعودی‌ها موفق شده‌اند آمریکا را به سمت ارتباط‌گیری با سوریه‌ی جدید سوق دهند. به‌ویژه که عربستان اکنون رهبری شورای همکاری خلیج فارس را در تعامل با دولت جدید دمشق در دست دارد و توانسته نقش میانجی مؤثری را ایفا کند.

شیاوی در پایان گفت: «دیدار ترامپ با شرع در ریاض نشان می‌دهد که عربستان چقدر در جهت هم‌راستا کردن سیاست آمریکا با اهداف راهبردی مشترک، از جمله مهار ایران و کنترل تهدیدهای ناشی از HTS توانمند است. برای ترامپ، این ملاقات در عربستان یک پوشش سیاسی محسوب می‌شود؛ به‌طوری که بتواند این تصمیم را بخشی از یک ابتکار عمل عربی معرفی کند، نه تصمیمی یک‌جانبه.»

لغو تحریم‌های آمریکا علیه سوریه، تغییری اساسی است. درحالی‌که این تحریم‌ها در ابتدا برای منزوی کردن دولت بعث سوریه طراحی شده بود، ادامه‌ی آن‌ها پس از تغییر حکومت در اواخر سال گذشته، توجیه‌پذیر نبود. حالا ترامپ نه‌تنها گام اقتصادی برداشته، بلکه از نظر سیاسی نیز به دولت جدید سوریه پیشنهاد بازشناسی و مشروعیت داده است؛ امری که نشانه‌ای از سیاست خارجی معامله‌محور او است.

اگر شرع در ماه‌های آینده بتواند دسترسی به منابع، فرصت‌های اقتصادی و ثبات منطقه‌ای را فراهم کند، احتمال دارد که ترامپ او را به‌عنوان کسی ببیند که می‌توان «معاملات زیادی» با او انجام داد. این موضوع در شرایطی که احتمال خروج کامل نیروهای آمریکایی از سوریه نیز مطرح است، اهمیت بیشتری می‌یابد. در چنین سناریویی، آمریکا برای حفظ نفوذ خود در سوریه، به رابطه‌ی مثبت با دولت مستقر در دمشق نیاز خواهد داشت.

در نهایت، رقابت قدرت‌های جهانی نیز احتمالاً در تصمیم ترامپ نقش داشته است. اگر آمریکا به تحریم‌ها ادامه می‌داد، تنها امکان نفوذ چین و روسیه در سوریه را به‌ویژه در زمینه‌های نظامی و بازسازی فراهم تر می ساخت.

هرچند برخی در آمریکا ممکن است این حرکت را نسنجیده و خطرناک بدانند و به گذشته‌ی افراطی شرع اشاره کنند، اما ترامپ، طبق روال همیشگی خود، ترجیح داده عمل‌گرایی را جایگزین دکترین‌های قدیمی کند.

منبع: responsiblestatecraft


دوراهی نتانیاهو: همراهی با ترامپ یا ادامه جنگ در غزه؟

پس از شش ماه گمانه‌زنی از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات، حالا جهت‌گیری استراتژیک رئیس‌جمهور آمریکا کم‌کم روشن می‌شود. همان‌طور که بارها گفته شده بود، ترامپ به‌دنبال معاملات بزرگ و توافق‌های دیپلماتیک است، نه جنگ‌های بیشتر.

تصور رایجی که در میان حامیان نتانیاهو وجود داشت، این بود که ترامپ به اسرائیل اجازه می‌دهد بدون هیچ محدودیتی، هر کاری می خواهد در غزه انجام دهد. اما این فرضیه اکنون در حال فروپاشی است. نتانیاهو که در وضعیت دشواری قرار دارد، احتمالاً مجبور خواهد شد با وجود لفاظی‌های جنگ‌طلبانه‌اش، با خط ترامپ هماهنگ شود.

در حالی که طرفداران نتانیاهو با نوعی بحران شدید اعتماد نسبت به ترامپ مواجه‌اند و او را «خائن» می‌دانند، این سوال پیش می‌آید که آیا خود نتانیاهو هم واقعاً فریب خورده است؟ او ترامپ را از دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش می‌شناخت و می‌دانست که ترامپ پیش از هر چیز به منافع شخصی خود فکر می‌کند.

بعد از دیدار اول ترامپ و نتانیاهو در کاخ سفید در ماه فوریه، جایی که ترامپ از «مهاجرت داوطلبانه» مردم غزه حرف زد، نتانیاهو با روحیه ای بالا به اسرائیل برگشت اما خیلی زود با این واقعیت تلخ روبرو شد و هرچه زمان سفر ترامپ به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نزدیک‌تر شد، واقعیت بیشتر خودنمایی کرد.

دفتر نتانیاهو روز دوشنبه برای رسانه‌های حامی‌ دولت این خط خبری را فرستاد که آزادی سرباز ربوده‌شده، ایدن الکساندر، نتیجه فشار نظامی اسرائیل بوده است. طبق این روایت، حماس به خاطر ترس از عملیات جدید ارتش اسرائیل که از ۱۸ مارس شروع شده، تصمیم گرفت با آزاد کردن الکساندر (که شهروندی آمریکا را نیز دارد) جلوی گسترش جنگ را بگیرد.

بر اساس این روایت، اسرائیل به فشار نظامی خود ادامه می‌دهد تا حماس را وادار کند طرح پیشنهادی نماینده ترامپ، استیو ویتکاف، را بپذیرد؛ طرحی که بر اساس آن، حماس حدود ۱۰ گروگان زنده به همراه اجساد برخی دیگر را در ازای یک آتش‌بس شش‌هفته‌ای آزاد می‌کند.

اما این روایت تا حدی توهین‌آمیز است، چون تصور می‌کند افکار عمومی اسرائیل تا ابد این دروغ‌ها را باور می‌کند. در واقع، آن‌طور که حتی رسانه‌های آمریکایی راست‌گرا مثل فاکس‌نیوز هم گزارش داده‌اند، ترامپ و فرستاده‌اش اخیراً به شدت نسبت به نتانیاهو بی‌اعتماد، خسته و حتی منزجر شده‌اند. واشنگتن به این نتیجه رسیده که نخست‌وزیر اسرائیل تلاش می‌کند به هر بهانه‌ای جنگ را تا ابد ادامه دهد تا بتواند ائتلاف سیاسی شکننده‌اش را سر پا نگه دارد.

پایان دادن به جنگ، آزادی تمام گروگان‌ها در ازای آزادی هزاران زندانی فلسطینی، و باقی ماندن نقش حماس در آینده غزه؛ هیچ‌یک از این موارد برای وزرای افراط‌گرایی مانند ایتمار بن‌گویر و بزالل اسموتریچ قابل‌قبول نیست. حتی بخش قابل‌توجهی از جامعه اسرائیل نیز پذیرش این موارد را شکست تلقی می‌کنند. اگر اسرائیل خوش‌شانس باشد، شاید ترامپ عربستان را ترغیب کند بخشی از توافق، شامل عادی‌سازی روابط با اسرائیل باشد.

احساس رهاشدگی در بیت‌المقدس فقط به موضوع گروگان‌ها محدود نمی‌شود. ترامپ و نتانیاهو بر سر مسائل مهم دیگری نیز با هم اختلاف دارند؛ از جمله مذاکرات هسته‌ای با ایران، احتمال تأیید برنامه هسته‌ای غیرنظامی عربستان از سوی آمریکا، و خروج ناگهانی آمریکا از حمله‌ علیه حوثی‌ها در یمن. اما این همه ماجرا نیست و نتانیاهو احتمال می دهد که ترامپ توافق کمک نظامی جدید به اسرائیل را تمدید نکند.

بازگشت الکساندر اتفاقی خوشایند و تأثیرگذار بود، اما الگویی خطرناک ایجاد کرد: اسرائیل مجبور شد بین گروگان‌ها تبعیض قائل شود فقط به این دلیل که الکساندر گذرنامه آمریکایی داشت. این موضوع پیامی سنگین برای مردم اسرائیل فرستاد. افزون بر آن، هنوز هم دولت اسرائیل کاری جدی برای آزادی گروگان‌ها نکرده است.

گرچه سیاست‌های ترامپ برای اسرائیل ریسک‌هایی دارد، اما سوال اینجاست که آیا اصلاً گزینه جایگزینی وجود دارد؟ آنچه نتانیاهو پیشنهاد می‌دهد، جنگی بی‌پایان است. اسموتریچ درباره آزادی دسته‌جمعی زندانیان فلسطینی هشدار می دهد و آنها را تروریست می نامد، ولی حقیقت این است که آنچه واقعاً برای او اهمیت دارد، اجرای «رؤیای تاریخی» اخراج فلسطینی‌ها از غزه و ساخت مجدد شهرک‌های یهودی‌نشین در آنجاست.

نتانیاهو درباره مسائل فوری و حیاتی امروز، به مردم کشورش حقیقت را نمی‌گوید، با خانواده‌های گروگان‌ها دیدار نمی‌کند، درباره فشار سنگینی که ترامپ به او وارد می‌کند سکوت کرده، و از شکست‌های خودش در مدیریت جنگ حرفی نمی‌زند.

از آن سو، وقتی روز دوشنبه در دادگاه پرونده فسادش حاضر شد، وکیلش با جلب ترحم قضات، جلسه را کوتاه کرد به این بهانه که نتانیاهو شب قبل نخوابیده بوده.

با توجه به انجام تحقیقات و بازداشت مشاوران نتانیاهو، و تهدید احزاب مذهبی افراطی به ترک ائتلاف در صورت تصویب نشدن قانون معافیت آنان از خدمت سربازی، به‌نظر می‌رسد ائتلاف حاکم در آستانه فروپاشی است. البته این اتفاق باید ۱۹ ماه پیش، بلافاصله بعد از فاجعه ۷ اکتبر، رخ می‌داد.

با این حال، نتانیاهو در تمام این مدت نشان داده که حاضر است برای حفظ قدرت سیاسی‌اش، حتی امنیت ملی را قربانی کند. جنگ سیاسی او برای بقا هنوز تمام نشده است.

منبع: هاآرتص


نظر شما