twitter share facebook share ۱۴۰۴ خرداد ۲۲ 821
طالبان باید از الگوی شرع برای عمل‌گرایی به نفع کشورش، درس بگیرد؛ و ایالات متحده نیز باید در صورت مشاهده نتایج مثبت در سوریه، در قبال سایر دشمنان سابق، رویکردی واقع‌گرایانه‌تر اتخاذ کند.

اگر شما یک چهره میانه‌رو و عمل‌گرای طالبان در کابل باشید، آغوش باز غرب برای رهبر جدید سوریه را تکان‌دهنده می بینید. احمد شرع، رئیس‌جمهور سوریه -که زمانی با یکی از شاخه‌های القاعده در ارتباط بود- حالا با امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، دست داده، وزیر خارجه‌اش پرچم جدید کشور را در سازمان ملل بالا برده و از سوی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در عربستان سعودی تحسین شده است. ترامپ در همان دیدار قول داد که همه تحریم‌ها علیه سوریه را بردارد و روابط را عادی‌سازی کند.

نکته قابل‌توجه این است که افغانستان -که در فهرست ممنوعیت سفر سال ۲۰۱۷ ترامپ نبود- حالا در نسخه جدید این فهرست قرار دارد. در حالی که سوریه، که در فهرست اولیه بود، این بار مستثنا شده است. با اینکه از نظر منطقی و بنا بر معیارهای خود دولت آمریکا، هر دو کشور خطراتی مشابه دارند، تفاوت در نحوه برخورد با آن‌ها بسیار چشم‌گیر شده است.

آغوش باز جهان نسبت به دولت جدید سوریه، در تضاد با بی‌اعتنایی نسبت به افغانستان تحت حاکمیت طالبان، یک حقیقت صریح را روشن می‌سازد: به رسمیت شناختن کشورها بیشتر بر اساس تاریخ، ظاهر، انتخاب‌های استراتژیک و میزان اهمیت آن‌ها برای غرب انجام می‌شود، نه بر مبنای قواعد حقوقی.

ایالات متحده در سوریه، بر خلاف افغانستان، بیش از ۲هزار نیروی نظامی را از دست نداد، و اروپا نیز خسارت چندانی ندید. غرب از رژیم اسد که شرع و گروه هیئت تحریر الشام (HTS) آن را سرنگون کردند، حمایت نکرده بود بلکه آن را تحریم کرده بود.

درست است که شرع، که پیش‌تر با نام ابو محمد الجولانی شناخته می‌شد، مدتی به عنوان شورشی در عراق جنگید، زندانی شد، و بعد رهبری جبهه النصره، گروه وابسته به القاعده را برعهده گرفت؛ سپس با ادغام گروه‌های دیگر HTS را شکل داد که هنوز هم به عنوان یک گروه تروریستی شناخته می‌شود؛ اما HTS و شرع به اندازه طالبان با زخم روانی حملات ۱۱ سپتامبر در هم تنیده نیستند. چیزی که طالبان تا ابد با آن شناخته خواهد شد، و همین تمایز اهمیت زیادی دارد.

شاید مهم‌ترین تفاوت به مسئله‌ی ظاهر بازگردد. شَرع استاد تغییر چهره‌ است. کسی که زمانی تصویرش با جایزه‌ی ۱۰ میلیون دلاری تحت عنوان «این تروریست را متوقف کنید» روی پوسترهای تعقیبی آمریکا با عمامه و لباس رزم چاپ شده بود، توانست خود را به‌عنوان مبارزی اهل فکر معرفی کند. او در دانشگاه‌ها سخنرانی می‌کرد و یونیفرم نظامی‌اش بیشتر یادآور فیدل کاستروی جوان بود تا یک جهادی تندرو. حالا نیز با کت‌وشلوار در انظار عمومی ظاهر می‌شود. در مقابل، رهبر طالبان همچنان در قندهار پنهان مانده و معاونانش همچنان چهره‌هایی شبیه به طالبان دهه‌های گذشته هستند.

اما مسئله فقط ظاهر و نمایش عمومی نیست. شرع انتخاب‌های متفاوتی از طالبان داشته است و این انتخاب‌ها مهم‌اند. بر خلاف طالبان که زنان را از عرصه عمومی حذف کرده، تحصیل دختران را پس از دبستان ممنوع ساخته و سالن‌های زیبایی را بسته است، شرع به‌صورت علنی با هیئت‌های زن سوری دیدار می‌کند. زندگی سکولار در دمشق، دست‌کم فعلاً، متوقف نشده است.

در حالی‌که بسیاری از سوری‌ها به‌صورت علنی سقوط بشار اسد را جشن گرفتند، واکنش‌ها به بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان بسیار دوپاره بود. در میان افغان‌های مهاجر -که غالباً مخاطب سیاست‌گذاران غربی‌اند- واکنش به شدت منفی بود. هزاران افغان فرار کردند، در حالی‌که هزاران سوری به کشور بازگشتند یا در فضایی که گاه حالتی از سرخوشی داشت، برای دیدار، به وطن سر زدند.

داستان دو جامعه مهاجر نیز کاملاً متفاوت رقم خورد. در نگاه اول، جامعه سوری و افغان در ایالات متحده شباهت‌هایی دارند. هر دو با جنگ شکل گرفتند، و موج‌های اصلی مهاجرت‌شان در دهه ۲۰۱۰ اتفاق افتاد.

در هر دو مورد، جنگ عامل اصلی آوارگی بود. اما زمینه سیاسی فرق داشت. بسیاری از افغان‌ها از طالبان گریختند -گروهی که اکنون دوباره در قدرت است- اما بسیاری از سوری‌ها از دست اسد فرار کردند – کسی که حالا برکنار شده است- این تجربه‌ی فرار از کشور، زندگی در تبعید، و نگاه از بیرون به تحولات داخلی، بر دیدگاه آن‌ها نسبت به نحوه‌ی برخورد آمریکا با کشورشان اثر گذاشته است. اینکه آمریکا باید آن حکومت‌ها را به رسمیت بشناسد، منزوی کند یا با آن‌ها تعامل داشته باشد.

ترکیب جمعیتی هم نقش دارد. بیشتر سوری‌ها، چه در داخل کشور و چه در خارج، اهل سنت‌اند. اگرچه ممکن است همگی از دولت جدید حمایت نکنند، اما آن را نسبت به رژیم اسد کمتر تهدیدآمیز می‌دانند و به‌ویژه فعالان مردمی، بیشتر خواهان تعامل‌ کشورهای خارجی با دولت جدید سوریه هستند. اقلیت‌هایی مثل علوی‌ها، دروزی‌ها و کردها با تردید بیشتری نگاه می‌کنند، اما صدای آن‌ها کمتر در فضای سیاست‌گذاری غربی شنیده می‌شود. در مقابل، افغانیان برون مرزی شامل تعداد زیادی تاجیک و پشتون هستند که گرچه اکثرشان با طالبان مخالف‌اند، اما تاجیک‌ها عموماً هرگونه گفت‌وگوی آمریکا با طالبان را رد می‌کنند.

افغانیان برون مرزی، به‌ویژه در ایالات متحده، عمدتاً از واشنگتن می خواهند که طالبان را منزوی نگه دارد، تحریم‌ها را حفظ کند و حتی در مواردی از گروه‌هایی مثل جبهه مقاومت ملی حمایت کند. برخی دیگر نیز تقریباً تمام توجه‌شان را صرف خارج کردن افغان‌های آسیب‌پذیر کرده اند.

در مقابل، گروه‌های سوری آمریکایی و اروپایی به‌طور فعال برای تعامل با رهبران جدید سوریه لابی می کنند. از آن‌جا که رژیم اسد بسیار منفور است، نگرانی‌های اقلیت‌هایی مثل علوی‌ها که پیش‌تر تحت حمایت هم‌مذهبان خود در خاندان اسد بودند و اکنون در معرض انتقام‌گیری‌اند، در بحث‌های سیاست‌گذاری غرب نادیده گرفته می‌شود.

منتقدان سوری هشدار می‌دهند که دولت جدید دارد افراط‌گرایی، قتل‌عام و بازگشت به استبداد را به همراه می‌آورد. اما فعلاً این نگرانی‌ها در میان آسودگی از پایان جنگ داخلی و خروج از زندان‌های اسد گم شده‌اند.

اما مهم‌ترین دلیل تفاوت رویکرد غرب به سوریه و افغانستان ساده است: از نگاه غرب، سوریه اهمیت دارد و افغانستان نه. این نکته‌ای است که پذیرش آن برای خود افغان‌ها دشوار است. محمد اقبال، شاعر قرن بیستم، نوشته بود: «آسیا پیکری است از آب و گل که قلب آن ملت افغان است.»

چه دولت پیشین افغانستان و چه طالبان کنونی، هردو بارها این جمله را برای اثبات اهمیت جهانی افغانستان تکرار کرده‌اند. مقامات آمریکایی و اروپایی هم طی ۲۰ سال جنگ از اهمیت افغانستان دم می‌زدند. اما در عمل، این کشور هیچ‌گاه در مرکز توجه قرار نگرفت و در نهایت به حال خود رها شد.

در مقابل، سوریه، در قلب خاورمیانه قرار دارد. این کشور دروازه ورود به امپراتوری عثمانی در جهان عرب بود، و جمعیت زیاد کرد آن، باعث شده هم‌چنان برای ترکیه اهمیت استراتژیک داشته باشد. سوریه با اسرائیل هم‌مرز است و پیش‌تر محل تدارک حملات ضداسرائیلی بوده است. اشغال جولان توسط اسرائیل و حملات اخیر و مکرر این رژیم به داخل خاک سوریه، نشان می‌دهد اسرائیل تهدید بالقوه حاکمان جدید سوریه را جدی گرفته است. اما این نگاهِ محدود به تهدید، ممکن است فرصت راهبردی برای بازتعریف روابط و دور کردن ایران را از دست بدهد.

در دوره اسد، سوریه برای آمریکا، یکی از متحدان ایران محسوب می‌شد. گرچه جورج بوش سوریه را در سخنرانی معروف «محور شرارت» در سال ۲۰۰۲ نام نبرد، اما جان بولتون، معاون وقت در امور کنترل تسلیحات، سوریه را یکی از «دولت‌های یاغی فراتر از محور شرارت» خواند. این نگاه در جریان جنگ داخلی سوریه که اسد بیشتر به ایران و روسیه وابسته شد، عمیق‌تر شد. جنگ میلیون‌ها نفر را آواره کرد و موج پناهجویان به ترکیه و اروپا، گاه موجب واکنش‌های ملی‌گرایانه و نگرانی‌های امنیتی شد.

سوریه با موقعیت استراتژیک در شرق مدیترانه، برای روسیه نیز اهمیت زیادی دارد. اگرچه روسیه پیش‌تر ادلب تحت کنترل HTS را بمباران کرده بود، اما حالا برای حفظ دسترسی به بنادر سوریه در مدیترانه تلاش می‌کند. همه این عوامل باعث شده سوریه هم‌چنان دغدغه‌ای جدی برای آمریکا باقی بماند.

اگرچه ایالات متحده دیرتر از فرانسه، آلمان و روسیه به تعامل با حکومت جدید دمشق روی آورد، اما اظهارات ترامپ درباره آمادگی برای عادی‌سازی، وعده رفع تحریم‌ها، سیگنال‌های مثبت وزارت خزانه‌داری آمریکا، و انتصاب توماس باراک به عنوان سفیر آمریکا در ترکیه و فرستاده ویژه در امور سوریه -که اهمیت نقش ترکیه در آینده سوریه را نشان می‌دهد- همه حاکی از رویکرد متفاوت واشنگتن نسبت به سوریه، در قیاس با طالبان‌ است.

هرچند دولت ترامپ در مواردی آمادگی برای تعامل با طالبان را نیز نشان داده -از جمله اعزام نماینده برای مذاکره درباره گروگان‌ها به کابل و حذف جایزه سر رهبرانی چون سراج‌الدین حقانی- اما تفاوت همچنان آشکار است. اینکه آیا تعامل زودهنگام با دمشق، رژیم جدید را میانه‌رو نگه می‌دارد، مانع پدید آمدن پایگاه‌های تروریستی می‌شود یا از خشونت‌های فرقه‌ای علیه اقلیت‌هایی چون علوی‌ها و دروزی‌ها جلوگیری می‌کند، هنوز مشخص نیست. اما همان‌طور که برخی تحلیل‌گران گفته‌اند، منزوی کردن طالبان هیچ نتیجه‌ای در جهت اعتدال این گروه نداشت. سوریه اکنون آزمونی است برای اینکه آیا تعامل نتیجه‌ای بهتر از انزوا دارد یا نه.

طالبان و رهبری جدید سوریه، مشروعیت خود را نه از جامعه جهانی، بلکه از قدرت، ایستادگی و پر کردن خلأهای دولت‌های ناکام به دست آورده‌اند. شرع سال‌ها در ادلب حکومت کرد و بدیلی برای نظام بعث ساخت، به‌گونه‌ای که توانست تقریباً یک‌شبه دمشق را در دست گیرد؛ شبیه همان کاری که طالبان در افغانستان انجام داد.

با این حال، مشروعیت بدون به رسمیت شناختن جهانی، یک کشور را در انزوا نگه می‌دارد. هم طالبان و هم دولت شرع تمایل به تعامل، حتی با آمریکا و روسیه، نشان داده‌اند. اما این واشنگتن است که درنگ کرده است.

اکنون به نظر می‌رسد دولت ترامپ آماده تعامل با سوریه است. طالبان شاید بتواند از الگوی شرع و آمادگی او برای عمل‌گرایی به نفع کشورش، درس بگیرد؛ اما ایالات متحده نیز باید از تجربه خودش بهره ببرد و در صورت مشاهده نتایج مثبت در سوریه، در قبال سایر دشمنان سابق، رویکردی واقع‌گرایانه‌تر اتخاذ کند.

منبع: فارین پالیسی


نظر شما