هشت روز پیش، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا اقدامی انجام داد که میتواند خاورمیانه را به سوی یک جنگ دیگر سوق دهد: او سپهبد جفری کروز، رئیس سازمان اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA) را تنها به دلیل بیان حقیقتی ناخوشایند برکنار کرد. «گناه» کروز نه سرپیچی بود و نه ناکارآمدی؛ گزارش اطلاعاتی او نشان داد که کارزار بمباران تبلیغشدهٔ آمریکا علیه تأسیسات هستهای ایران، برخلاف لافزنیهای پیروزمندانهٔ ترامپ دربارهٔ «ویرانی کامل» خساراتی سطحی وارد کرده است.
برکناری ژنرال کروز صرفاً یک جابهجایی نیروی انسانی نبود. این اقدام نشان میدهد در کاخ سفید معیارها تغییر کردهاند: وفاداری ارزش بیشتری از عقلانیت پیدا کرده است. اما همین تصمیم ممکن است ناخواسته آتشی را روشن کرده باشد که قرار بود جلویش گرفته شود.
چند هفته پیش، من استدلال کردم که حملهٔ دوم به ایران در افق دیده میشود. امروز، آن امکان به احتمال تبدیل شده است. اخراج ژنرال کروز به خاطر ارائهٔ اطلاعات واقعی، نشانهای شوم است؛ نشانه اینکه هرگاه واقعیت با روایت دلخواه دولت در تضاد باشد، ترامپ بهجای پذیرش پیام، پیامرسان را قربانی میکند.
گزارش محرمانهٔ DIA که برای کروز به قیمت پایان دوران کاریاش تمام شد، ظاهراً نشان داده بود که برنامهٔ هستهای ایران برخلاف ادعای ترامپ و بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل، فقط چند ماه، نه چند سال، عقب افتاده است. بدتر اینکه گزارش تأیید کرده بود ایران پیش از حملات موفق شده مواد حیاتی هستهای را جابهجا کند، و «بمباران گسترده» عمدتاً اهداف سطحی را زده است، در حالی که پناهگاههای عمیق و شبکههای تونلی دستنخورده باقی ماندهاند.
این شکست اطلاعاتی، دولت آمریکا را در یک بنبست قرار داده است: ترامپ «پایان مأموریت» را اعلام کرده بود، در حالی که مأموریت هنوز ناتمام مانده است؛ حالا یا باید به شکست اعتراف کند یا مسیر تشدید جنگ را تا انتها برود.
در تهران بنا بر گزارشها، آقای خامنهای تأکید کرده است که ایران «فریب» وعدههای دیپلماتیک غرب را نخواهد خورد. این موضع نشانگر چرخشی مهم در راهبرد ایران است: گذر از موضع دفاعی به سمت ابتکار عمل تهاجمی.
فرماندهان ایرانی که جایگزین قربانیان جنگ ۱۲ روزه شدهاند، مواضعی تند و بیسابقه اتخاذ کردهاند. آنان بهجای خویشتنداری اسلاف خود، از «آغاز رگبار خشم و موشک علیه اسرائیل از همان دقایق نخست» سخن میرانند.
این همان ریسکی است که ایران برگزیده است: به جای آنکه دوباره ضربه بخورد و بعد پاسخ بدهد، به نظر میرسد مصمم است برای بقا حملات پیشدستانه انجام دهد. منطق این انتخاب این است: اگر جنگ اجتنابناپذیر است، حملهٔ پیشگیرانه شانس بقا را بیشتر میکند.
نگرانکنندهترین نکته برای استراتژیستهای اسرائیلی و آمریکایی، آزمایش اخیر ایران از موشک موسوم به «آخرالزمان» است؛ موشکی چندکلاهکه که ظاهراً تا سرعت ۱۲ ماخ ( ۱۴٬۸۲۰ کیلومتر در ساعت) میرسد. اگر این گزارشها درست باشند، این سلاح جهشی کیفی در توان هجومی ایران است که میتواند حتی پیشرفتهترین سامانههای دفاعی اسرائیل مانند گنبد آهنین و پاتریوت را از کار بیندازد.
زمانبندی این آزمایش ـ فقط چند هفته پس از حملات اولیه ـ بسیار گویاست: ایران از پا نیفتاده و پایهٔ صنعتی-نظامیاش هنوز توان نوآوری سریع تحت فشار را دارد. مهمتر از همه اینکه نشان میدهد خویشتنداری ظاهری ایران، ممکن است تواناییهایی را پنهان کرده باشد که بسیار فراتر از برآوردهای اطلاعاتی غرب است.
بخشی از اعتمادبهنفس ایران برای ایفای نقش تهاجمیتر، ناشی از حمایت فزایندهٔ شرکای راهبردیاش است. گزارشهای اطلاعاتی میگویند چین آشکارا سامانههای پیشرفتهٔ پدافندی به ایران میفروشد و روسیه نیز شاید پشتیبانی اطلاعاتی ارائه می دهد.
این همکاری، بُعد نیابتی جنگ را به سطحی تازه میبرد. آنچه با کارزار آمریکا و اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران آغاز شد، اکنون به نبردی گستردهتر میان بلوکهای ژئوپولیتیک رقیب تبدیل شده است. دخالت چین این بحران را از یک موضوع صرفاً خاورمیانهای به بخشی از رقابت قدرتهای بزرگ بدل کرده است.
در میانه این اوضاع آشفته، بریتانیا، آلمان و فرانسه اعلام کردند از آنجا که تهران تلاش کرده است بقایای تأسیسات بمبارانشده را «پاکسازی» کند، ظرف ۳۰ روز تحریمهای تازهای علیه ایران اعمال میکنند. این موضع سختگیرانهٔ تازهٔ اروپا، در عمل شمارش معکوس دیپلماتیک را به راه انداخته است.
این تحریمها بهجای ایجاد فضای کاهش تنش، ممکن است سرعت ایران برای اقدام نظامی را بیشتر کند. اگر تهران باور داشته باشد که در هر صورت مجازات میشود، انگیزهٔ خویشتنداری بهشدت کاهش مییابد. بنابراین این «۳۰ روز» ممکن است نه تنها مهلتی برای اعمال تحریمها باشد، بلکه فرصتی است برای ایران تا درباره انجام حمله پیش دستانه تصمیم گیری کند.
اما زمانبندی تشدید بحران را نمیتوان جدا از نیازهای سیاسی داخلی ترامپ دید. اخراج مقامهای اطلاعاتی مخالف روایت ترامپ، او را در وضعیتی قرار داده که اعتراف به ناکامی نسبی حملات اولیه دیگر برایش امکانپذیر نیست.
سوابق تاریخی نشان میدهد رؤسای جمهوری که زیر فشار داخلیاند، اغلب به سیاست خارجی بهعنوان ابزاری برای انحراف افکار عمومی و ایجاد همبستگی ملی متوسل میشوند. انتشار قریبالوقوع اسناد مربوط به جفری اپستین، که میتواند برای ترامپ شخصاً شرمآور باشد، شاید انگیزهٔ بیشتری برای اقدامهای پرسروصدا در عرصهٔ خارجی ایجاد کند؛ اقدامهایی که در صدر اخبار قرار گیرند و توجه عمومی را تغییر دهند.
دلایل متعددی وجود دارد که نشان میدهد جنگ دوم ایران و اسرائیل بسیار زودتر از برآوردهای رایج رخ خواهد داد:
فشار اطلاعاتی: پس از برکناری کروز و جایگزینی او با گزینههای مطیعتر، ترامپ ممکن است فقط گزارشهایی دریافت کند که تأیید کننده روایت دلخواهش باشد؛ وضعیتی که میتواند او را به اتخاذ تصمیمهای خطرناک بر اساس ارزیابی نادرست از واقعیت سوق دهد.
تغییر دکترین ایران: کنار گذاشتن صبر راهبردی در تهران و ترجیح پیشدستی، جدول زمانی تصمیمگیری را فشردهتر میکند. اگر ایران باور داشته باشد حمله اجتنابناپذیر است، ممکن است تعلل و انفعال را بی فایده ببیند و ترجیح دهد خود دست به عمل بزند.
فرصت های فناورانه: قابلیتهای موشکی تازهٔ ایران، فرصتی محدود برای اقدام موفق آمریکا یا اسرائیل باقی میگذارند. هرچه زمان بگذرد، بازدارندگی ایران قویتر میشود.
پویایی ائتلافها: افزایش حمایت چین و روسیه ممکن است آمریکا را به دخالت فوری وادارد؛ قبل از آنکه این حمایت به ضمانتهای امنیتی رسمی بدل شود.
همانطور که چند هفته پیش اشاره کردم، آنچه اکنون میبینیم صلح نیست، بلکه مکثی تاکتیکی است. آرامش فعلی صرفاً یک تنفس موقت است، نه راهحل راهبردی. برنامهٔ هستهای ایران ادامه دارد، موشکهایش پیشرفت میکنند، و ائتلافهای منطقهایاش مستحکمتر میشوند. در همین حال، اهداف آمریکا و اسرائیل هنوز برآورده نشدهاند؛ و این، نیروی محرکهای اجتنابناپذیر برای اقدامهای بعدی است.
نتیجهگیری: سیاسیسازی اطلاعات میتواند تصمیمگیرندگان را از واقعیت جدا کند و اغلب به فاجعه منجر میشود. حذف صداهای خردورز و دقیق در دولت ترامپ، نهتنها جدول زمانی رویارویی را جلو انداخته، بلکه توان مدیریت آن را نیز کاهش داده است.
چرخش ظاهری ایران به سمت حملات پیشدستانه، همراه با ظرفیتهای در حال گسترش و ائتلافهای تقویتشده، وضعیتی بسیار بیثبات پدید آورده است که در آن احتمال خطای محاسباتی به شدت بالا میرود. فضای حلوفصل دیپلماتیک اکنون ممکن است کاملاً در حال بسته شدن باشد.
جهان باید آماده باشد: نه برای اینکه جنگ دوم چه زمانی آغاز میشود، بلکه برای اینکه آیا ایران منتظر میماند ضربه بخورد یا خودش نخستین ضربه را میزند. در هر دو حالت، خاورمیانه بر لبهٔ جنگی ایستاده است که سرنوشت منطقه را برای دههها بازتعریف خواهد کرد.
آتشبس خیالی ادامه دارد، اما میانپرده به پایان میرسد و پردهٔ دوم، ویرانیای بهمراتب بزرگتر از مرحلهٔ اول را به همراه دارد.


نظر شما