twitter share facebook share ۱۴۰۴ مرداد ۳۱ 815
ایران و اسرائیل نمی توانند تا ابد در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» باقی بمانند. دیر یا زود یا باید چارچوبی برای همزیستی شکل گیرد، یا منطقه وارد چرخه‌ای از درگیری‌های متناوب و ویرانگر شود

جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران، تهران را تضعیف کرده و گزینه‌های پیش روی آن را محدود ساخته است. علی واعظ از گروه بین‌المللی بحران استدلال می‌کند که این امر انگیزه‌های ایران برای تبدیل شدن به یک کشورِ دارای سلاح هسته‌ای را افزایش می‌دهد؛ بااین‌حال هنوز فضا برای دیپلماسی وجود دارد.

*از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ که نظامِ تازه در تهران، اسرائیل را دشمن اصلی خود اعلام کرد، یک جنگ پنهان طولانی میان ایران و اسرائیل در جریان بوده است. این جنگ در ماه ژوئن امسال در قالب «جنگ ۱۲ روزه» به‌طور کامل آشکار شد. آیا از این تحول شگفت‌زده شدید؟

-از زمان‌بندی حملات غافلگیر شدم، اما خود حملات مدت‌ها بود که در حال تدارک بود. پس از آن‌که در سال ۲۰۲۴ دو بار خط قرمزِ تقابل مستقیم میان ایران و اسرائیل شکسته شد، به نظر می‌رسید که اسرائیل مصمم است راه‌حل نظامی را برای بن‌بست هسته‌ای با ایران دنبال کند. با این حال، اغلب ناظران – از جمله مقام‌های ایرانی – باور داشتند که این امر تنها زمانی اتفاق خواهد افتاد که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به این نتیجه برسد که مسیر دیپلماسی به بن‌بست رسیده است. حملات درست دو روز پیش از دور ششم مذاکرات ایران و آمریکا در مسقطِ عمان رخ داد و این واقعاً غافلگیرکننده بود؛ به‌ویژه از آن جهت که به نظر می‌رسید ترامپ تمایلی نداشت مجوز حمله‌ای را صادر کند که می‌توانست پای آمریکا را به یک درگیری جدید در خاورمیانه باز کند.

*آیا دولت اسرائیل به ابتکار خودش دست به این کار زد؟

-از اکتبر ۲۰۲۴ که اسرائیل پدافند هوایی ایران را تضعیف کرد، در پی آن بود که از آسیب‌پذیری ایران بهره ببرد تا کاری را انجام دهد که همیشه به‌خاطر نگرانی از واکنش متقابل، از آن پرهیز می‌کرد. تا آن زمان اسرائیل شبکهٔ نیابتی و متحدان منطقه‌ای ایران – مانند حماس و حزب‌الله – را هم به‌شدت ضعیف کرده بود.

از نگاه اسرائیل، این بهترین فرصت برای حمله بود که نباید هدر می‌رفت. در فوریه نیز بنیامین نتانیاهو نخستین رهبر جهان بود که با ترامپ دیدار کرد. توافق گزارش‌شده‌شان این بود که ترامپ ابتدا شانس دیپلماسی را امتحان کند، اما اگر شکست خورد، مانع اسرائیل برای پیگیری راه‌حل نظامی نشود.

با این حال، اگر زمان واقعی گفت‌وگوهای مستقیم میان مذاکره‌کنندگان ایران و آمریکا را جمع بزنید، در پنج دور گذشته کمتر از ۲۴ ساعت بوده است. باور اینکه پرونده‌ای که بیش از ۲۲ سال موضوع مذاکره بوده، بتواند در مذاکراتی کمتر از یک روز حل شود، واقعاً گیج‌کننده است. اما این همان چیزی بود که نتانیاهو از آن به‌خوبی بهره گرفت تا ترامپ را متقاعد کند که گزینهٔ نظامی باید اجرا شود؛ با این باور که پس از حمله، ایران برای پذیرش توافقی بر پایهٔ شروط آمریکا (برچیدن کامل برنامهٔ هسته‌ای) نرم‌تر خواهد شد.

*پس آمریکا چراغ سبز داد؟

-تصور اینکه حمله‌ای در آن مقیاس، با انتظار واکنش ایران که می‌توانست جان آمریکایی‌ها در منطقه را به خطر اندازد، بدون اطلاع آمریکا انجام شده باشد دشوار است. می‌توان گفت آمریکا مستقیماً در تدارک حمله نقشی نداشت، اما شواهدی وجود دارد که واشنگتن در هماهنگی بر سر استفاده از حریم هوایی عراق مشارکت داشت؛ بیشتر جنگنده‌های اسرائیلی از آسمان سوریه و عراق عبور کردند و کنترل حریم هوایی عراق در دست آمریکاست.

به‌احتمال زیاد سطحی از همکاری اطلاعاتی هم وجود داشته است. افزون بر این، آمریکا در دفاع از اسرائیل مشارکت کرد. بنابراین، سخت است این حمله را صرفاً یک اقدام یک‌جانبهٔ اسرائیل دانست. به نظر می‌رسد وقتی ترامپ دید دستاوردهای اولیهٔ اسرائیل چشمگیر است، خواست خودش را درگیر کند و اعتبار آن را به نام خود ثبت نماید. به همین دلیل بود که در نهایت وارد جنگ شد: می‌خواست نشان دهد تنها آمریکا توان پایان دادن به برنامهٔ هسته‌ای ایران را دارد.

*جنگ ۱۲ روزه چه تغییری در منطقه ایجاد کرده است؟

-بی‌تردید توازن قوا تغییر کرده است. اعتبار منطقه‌ای ایران به‌شدت کاهش یافته، بازدارندگی‌اش فروپاشیده و برنامهٔ هسته‌ای‌اش آسیب جدی دیده است. اما هرچند ایران زمین خورده، نابود نشده است. هنوز صدها موشک بالستیک دارد و می‌تواند جنگی فرسایشی را برای چند هفتهٔ دیگر علیه اسرائیل ادامه دهد. همچنین هنوز مسیر بالقوه‌ای برای دستیابی به سلاح هسته‌ای باز است، زیرا دو عنصر اصلی—ذخایر مواد شکافت‌پذیر نزدیک به درجهٔ تسلیحاتی و ذخیرهٔ بالقوهٔ سانتریفیوژهای پیشرفته—در اختیار ایران باقی مانده است. ایران دانش، مواد و تجهیزات لازم را دارد و بدون بازرسی، جهان از آن بی‌خبر خواهد ماند.

*واکنش همسایگان ایران چگونه است؟

-کشورهای خلیج فارس اکنون بیشتر از گذشته احساس خطر می‌کنند. ایرانِ زخمی و در تنگنا، که پیش‌تر در پاسخ به حملات آمریکا به ایران، روی کشورهای خلیج فارس تلافی کرده بود، می‌تواند اگر فشار بیشتری از سوی آمریکا و اسرائیل احساس کند، به آنها حمله کند. بنابراین، این کشورها بیش از گذشته تلاش دارند در رابطه خود با ایران و اسرائیل توازن را نگه دارند. در نتیجه، احتمال هرگونه عادی‌سازی بیشتر روابط با اسرائیل اکنون کمتر از گذشته شده است.

اثر دیگر این است که رقابت راهبردی اسرائیل و ترکیه اکنون به «بازی اصلی» در منطقه بدل شده است. هیچ‌یک از قدرت‌های سنتی چون عراق، مصر یا سوریه قادر به چالش با اسرائیل نیستند و ایران نیز به زانو درآمده است. تنها ترکیه هنوز پابرجاست.

البته این رقابت قابل مقایسه با دشمنی ایران و اسرائیل طی چهار دههٔ گذشته نخواهد بود، چراکه ترکیه عضو ناتو و گروه ۲۰ است، روابط دیپلماتیک با اسرائیل دارد و اقتصادی جهانی دارد. اما این رقابت در پویایی تازهٔ منطقه‌ای پررنگ‌تر خواهد شد.

*ارزیابی شما از نیابتی‌های ایران—حماس، حزب‌الله، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان عراقی—چیست؟ آیا شانسی برای احیای آنها وجود دارد؟

-برخی در ایران معتقدند احیای «محور مقاومت» بهترین گزینه است، زیرا جایگزین راهبردی دیگری وجود ندارد. برای بازسازی پدافند هوایی، ایران باید آن را از خارج بخرد. فناوری روسی ناکارآمد از آب درآمد و تنها گزینهٔ باقی‌مانده چین است، که تاکنون تمایلی به شراکت نظامی عمیق نشان نداده است. محدودیت موشک‌های بالستیک ایران هم در این جنگ آشکار شد: این موشک ها می‌تواند به اسرائیل آسیب بزند، اما قادر به بازدارندگی واقعی در برابر اسرائیل و آمریکا نیست.

بسیاری در تهران می‌گویند نیابتی‌ها زمانی که فعال و متمرکز بودند، بیش از سه دهه اسرائیل را از حمله به ایران بازداشتند. اما دیگران استدلال می‌کنند همین سیاست، علت اصلی شد که ایران نهایتاً هدف حملات اسرائیل قرار گیرد. از سال ۲۰۲۱ که اسرائیل «دکترین اختاپوس» را پیش گرفت—زدن «سرِ اختاپوس» به‌جای بازوها—این مفهوم زیر و رو شد.

افزون بر آن، اقداماتی مانند حملهٔ غافلگیرانهٔ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر، بدون اطلاع تهران، شکست سنگینی را بر محور مقاومت تحمیل کرد. از این رو، برخی می‌گویند این راهبرد دیگر کار نمی‌کند و حتی ضد خود ایران عمل کرده است.

تصمیم نهایی بستگی زیادی به روند مذاکرات ایران و آمریکا دارد. اگر ایران احساس کند راهبرد جایگزینی ندارد، احتمالاً از خشم ناشی از تلفات غیرنظامیان در غزه و لبنان برای جذب نیروهای جدید استفاده می‌کند. اما اگر راهی برای خروج و تضمین‌های امنیتی به آن داده شود، شاید حاضر شود سیاست منطقه‌ای و نیابتی‌هایش را کنار بگذارد.

*برنامهٔ هسته‌ای ایران چقدر آسیب دیده است؟ آیا همان‌طور که ترامپ گفت «نابود» شده یا فقط کند شده است؟

-اطمینان نداریم. ارزیابی‌های آمریکا و اسرائیل بیشتر بر تصاویر ماهواره‌ای و شنود استوار است، که محدود است. تنها راه دقیق دانستن، حضور نیروها یا بازرسان در محل است که در حال حاضر ممکن نیست.

سؤالات مهمی بی‌پاسخ مانده است، از جمله سرنوشت بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد غنی‌شدهٔ ایران. این سریع‌ترین مسیر به سمت سلاح هسته‌ای است. اگر ایران هنوز این ذخیره را داشته باشد، می‌تواند ظرف چهار تا پنج روز مواد لازم برای یک بمب تولید کند، به شرطی که سانتریفیوژهایش عملیاتی باشند.

می‌دانیم ایران از سال ۲۰۲۱ صدها سانتریفیوژ پیشرفته ساخته، اما نمی‌دانیم کجا انبار شده‌اند، چون دسترسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به تجهیزات از دست رفت. احتمالاً ایران تأسیسات مخفی دارد که بتواند در آنها فوراً غنی‌سازی تسلیحاتی را آغاز کند. فرآیند تسلیحاتی‌سازی چند ماه زمان می‌برد، تخمین‌ها بین ۳ تا ۱۸ ماه است.

جمع‌بندی این است که ظرفیت صنعتی و غیرنظامی ایران تخریب شده، اما ظرفیت  برای ساخت تسلیحات در کوچک‌مقیاس باقی مانده است. در عین حال، جامعهٔ جهانی امکان راستی‌آزمایی را از دست داده است.

*پس گزینهٔ نظامی جواب نداده است؟

-اگر این نتیجه را با دستاورد دیپلماسی مقایسه کنید، تفاوت روشن است. در توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ (برجام)، ایران تأسیسات فردو را تعطیل کرده بود و اجازهٔ غنی‌سازی در آن تا سال ۲۰۳۱ را نداشت؛ ۱۵ سال بدون شلیک حتی یک گلوله.

اکنون تخمین آمریکا این است که حملات، برنامهٔ ایران را یک تا دو سال عقب انداخته است. پس ۱۵ سال در برابر دو سال، آن هم با هزینهٔ بمباران‌های وسیع و تلفات غیرنظامی. افزون بر این، در ۲۰۱۵ بازرسان می‌توانستند نظارت کنند و ایران ۹۷ درصد ذخایر اورانیوم غنی‌شده را خارج کرده بود. هیچ‌یک از این‌ها دیگر ممکن نیست.

و مهم‌تر اینکه، کاهش ظرفیت ایران همراه شده است با افزایش انگیزه این کشور برای دستیابی به بازدارندگی نهایی. حالا که بازدارندگی منطقه‌ای ایران ناکارآمدی خود را نشان داد، گزینهٔ سلاح هسته‌ای برای حکومت و حتی مردم جذاب‌تر شده است. چون مردم دیدند دولت حتی قادر به حفاظت از آسمان کشور نیست و ساختمان‌های مسکونی بدون هشدار هدف قرار گرفتند. حمایت از دستیابی به بازدارندگی هسته‌ای در جامعه افزایش یافته است.

بدون توافقی دیپلماتیک که هم ظرفیت باقی‌مانده را مهار کند و هم این انگیزهٔ فزاینده برای تسلیحاتی‌سازی را خنثی سازد، آتش‌بس فعلی چیزی جز یک مکث میان دو جنگ نخواهد بود.

*وضعیت کلی ایران اکنون چگونه است؟

-مهم‌ترین نکته موج ناسیونالیسمی است که پس از حملات اسرائیل ایجاد شد و نظام از آن بهره برد. یک سال پیش، جمهوری اسلامی به‌شدت از نظر مشروعیت تضعیف شده بود؛ بیش از ۸۰ درصد مردم خواستار تغییر اساسی بودند. اما اکنون بسیاری از روایت‌های علی خامنه‌ای اعتبار یافته است: ایران در حال مذاکرهٔ همراه با حسن‌نیت با آمریکا بود و در همان حال بمباران شد. حملات اسرائیل هم نه صرفاً ترورهای هدفمند، بلکه حملهٔ بی‌تمایز به غیرنظامیان بود. این اتفاقات سخنان آقای خامنه‌ای دربارهٔ دشمنی اسرائیل و آمریکا با خود ایران را برای بسیاری باورپذیرتر کرده است.

با این حال، این یک فرصت گذراست. جمهوری اسلامی قادر نیست از این وحدت ملی برای اصلاحات ساختاری استفاده کند. برعکس، سرکوب‌ها را تشدید کرده تا روزنه‌های امنیتی را ببندد.

این جنگ یک چیز را روشن کرد: هیچ مسیر ساده‌ای برای تغییر نظام در ایران وجود ندارد. جمهوری اسلامی هرچند در بیرون ضعیف است، اما در داخل انحصار قدرت و توان سرکوب دارد. اپوزیسیون هم پراکنده، بی‌برنامه و بی‌رهبر است. حتی اگر نظام دچار فروپاشی شود، احتمال جنگ داخلی یا تسلط نظامیان بیشتر است تا گذار به دموکراسی.

*با توجه به تجربهٔ شما در شکل‌گیری برجام در ۲۰۱۵، آیا امروز راهی برای توافق جدید می‌بینید؟

-همیشه امکان دیپلماسی وجود دارد، اما اکنون بسیار سخت‌تر شده است. نخستین مطالبهٔ ایران تضمین امنیتی است: آمریکا یک‌بار در ۲۰۱۸ از توافق خارج شد و بار دیگر در ۲۰۲۵ در میانهٔ مذاکرات به ایران حمله کرد. واشنگتن هم تا وقتی ایران تهدیدی برای اسرائیل باشد، چنین تضمینی نمی‌دهد.

پس دیگر تنها موضوع هسته‌ای مطرح نیست، بلکه خصومت ایران و اسرائیل در مرکز قرار دارد.

با این حال، تغییرات جدید در منطقه فرصت‌هایی برای دیپلماسی هوشمند ایجاد کرده است. می‌توان سناریویی دید که آمریکا واسطهٔ نوعی «پیمان عدم‌تجاوز ضمنی» میان ایران و اسرائیل شود. هرچند غیرواقعی به نظر برسد، اما ایران هزینه‌های درگیری مستقیم با اسرائیلِ مجهز و تحت حمایت آمریکا را چشیده و تمایلی به تکرار آن ندارد.

ایران همچنین محور مقاومتش را از دست داده و بازسازی آن آسان نیست. مسیر زمینی از سوریه به حزب‌الله بسته شده و پل هوایی به بیروت هم مسدود است.

در این شرایط، برای ایران منطقی است که تهدید علیه اسرائیل و حمایت از گروه‌های غیردولتی را کنار بگذارد و بر بازسازی کشور تمرکز کند. برای اسرائیل نیز منطقی است حملات را متوقف کند، وگرنه درگیر جنگی بی‌پایان با کشوری بزرگ‌تر خواهد شد.

به باور من، عدم‌تجاوز پیش‌شرط هر توافق هسته‌ای پایدار است. یکی از طرح‌های عملی، ایجاد کنسرسیومی برای غنی‌سازی در یک جزیرهٔ خلیج فارس با مشارکت آمریکا، اروپا و کشورهای خلیج است. ایران همچنان حق غنی‌سازی خواهد داشت، اما برنامه‌اش ملی نخواهد بود بلکه چندملیتی خواهد شد، مشابه اروپا. حضور شرکای بین‌المللی و بازرسان، ماهیت غیرنظامی برنامه را تضمین می‌کند.

*چه نقشی می‌توان برای دیگر بازیگران—اروپا یا چین—تصور کرد؟

-این مذاکرهٔ ایران و آمریکا است. چین نقشی سازنده نخواهد داشت، همان‌طور که در برجام هم بیشتر ناظر بود. اروپایی‌ها هم نفوذ محدودی دارند، هرچند می‌توانند با فعال‌سازی مکانیسم «ماشه» تحریم‌های سازمان ملل را بازگردانند. اما این خطر وجود دارد که با این کار، ایران را به خروج از معاهدهٔ NPT سوق دهند، همان کاری که کره شمالی در ۲۰۰۳ کرد.

بازیگران منطقه‌ای مانند رجب طیب اردوغان، محمد بن سلمان یا امیر قطر می‌توانند میانجی باشند، چون هم رابطهٔ شخصی با ترامپ دارند و هم از تداوم درگیری سودی نمی‌برند. آنها می‌توانند به پیشبرد ایدهٔ کنسرسیوم منطقه‌ای کمک کنند.

*اروپایی‌ها واکنش متفاوتی به حملات اسرائیل و آمریکا داشتند. صدراعظم آلمان، فریدریش مرتس، ابتدا از حملات تمجید کرد. برخی دیگر نگران تضعیف حقوق بین‌الملل‌اند. نظر شما چیست؟

-ناامیدی اروپا از ایران، به‌خاطر لجاجت تهران در مذاکرات، حمایت از جنگ روسیه در اوکراین و فعالیت‌های مخفی در خاک اروپا، قابل درک است. اما سیاست نباید بر اساس خشم و احساسات باشد.

اگر رهبران اروپایی حمله‌ای را تحسین کنند که از نظر حقوق بین‌الملل غیرقانونی است—چه از نظر حملهٔ پیش‌دستانه، چه هدف قرار دادن تأسیسات هسته‌ای تحت پادمان، چه حمله به بیمارستان‌ها و زندان‌ها—درواقع پیام «حق با زور است» را می‌دهند. این رویکرد معیارهای دوگانه‌ای را نشان می‌دهد که توان اروپا برای دفاع از حقوق بشر یا محکوم کردن روسیه در اوکراین را تضعیف می‌کند.

به باور من، رفتار اروپا در این بحران سابقه‌ای بسیار مشکل‌ساز ایجاد کرده است.

*چشم‌انداز منطقه را چگونه می‌بینید؟

-در کوتاه‌مدت، اسرائیل تقریباً همهٔ اهدافش را در ایران محقق کرده است و دلیلی برای ازسرگیری جنگ ندارد، مگر اینکه ایران به سمت تولید سلاح هسته‌ای یا بازسازی ظرفیت‌های نظامی‌اش برود.

اما اگر بحران هسته‌ای راه‌حل پایداری نیابد، اگر «مکانیسم ماشه» فعال شود، اگر ایران از NPT خارج شود، قطعاً جنگ از سر گرفته خواهد شد و ممکن است ابعاد گسترده‌تری پیدا کند.

یکی از تحولات مهم، حملهٔ ایران به پایگاه آمریکا در قطر بود؛ حمله‌ای که نشان داد تهران حاضر است مستقیماً به منافع ایالات متحده ضربه بزند. این پیام بسیار مهمی برای منطقه داشت: اگر جنگی دوباره آغاز شود، احتمالاً فقط میان ایران و اسرائیل باقی نخواهد ماند، بلکه پای آمریکا نیز به‌طور مستقیم به میان کشیده خواهد شد.

همین امر باعث می‌شود کشورهای عربی حاشیهٔ خلیج فارس ــ که در ابتدا سعی داشتند تا حدی از درگیری‌ها دور بمانند ــ بیش از پیش درگیر شوند. آن‌ها همواره نگران بوده‌اند که رقابت ایران و اسرائیل، ناخواسته به خاک و منافعشان سرایت کند. حمله به پایگاه آمریکا در قطر، به‌روشنی این نگرانی را واقعی کرد.

در بلندمدت، تصور نمی‌کنم ایران و اسرائیل بتوانند تا ابد در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» باقی بمانند. دیر یا زود یا باید چارچوبی برای همزیستی ــ حتی اگر موقت و شکننده باشد ــ شکل گیرد، یا منطقه وارد چرخه‌ای از درگیری‌های متناوب و ویرانگر شود. تاریخ نشان داده که چنین بن‌بست‌هایی معمولاً یا به معامله‌های بزرگ ختم می‌شوند یا به جنگ‌های بزرگ‌تر.

منبع: Internationale Politik Quarterly



نظر شما